Part=8
Part=8
When he was crazy and you were her doctor💙🐬
=از کجا پیدامون کردی؟
!خیلی وقته از هرکاری که میکنید خبر دارم...میدونم چی میخورین.......چی میپوشین.....کجا میرید و میاین و....
=چرا دست از سر من بر نمی داری خیلی وقت پیش ولت کردم که دیگه ریخت تو و اون باباتو نبینم اون وقت تو بازم پیگیرمی...هووف خیلی رو مخی خیلی
!ههه...خواهیم دید
=یعنی چی ....الوو...الووو
عوضی قطع کرد.....از همون بچگی هم همینطوری بود حالم ازش بهم میخوره
! عوضییی(عربده)
میکشمت .....می کشمت
(پسرک دستاش میلرزید.....خاطراتش مرور میشدن.....سرش تیر میکشید و فقط و فقط زمزمه میکرد میکشمتون دیگه هیچ چیزی مانعش نبود اون میخواست انتقام این همه سختی و تنهایی رو بگیره میخواست به مامانش نشون بده اون بهتره شاید اگر مامانش بیشتر پسرک رو دوست داشت و پیشش میبود و اون و باباش رو به ی مرد دیگه نمیفروخت الان تهیونگ هم داشت مثل بقیه پیش خانواده اش زندگی میکرد و شاید تهیونگ فکر میکرد این آخر ماجرای درد کشیدنشه و الان نوبت جونگکوکه....)
......(روز سوم)......
/آقای کیم به نظرتون قبول میکنه ؟
!مطمئنم(نیشخند)
ماشین رو آماده کردی؟
/بله قربان
!خوبه
(فلش بک به بیمارستان)
+داشتم با کمک مامان لباس هامو می پوشیدم بلخره از این چهار دیواری مضخرف خلاص شدم
=پسرم من برم ی آب بخرم تا قرصامو بخورم
+اوم باش مامان
بعد از رفتن مامان در باز شد و با تهیونگ چشم تو چشم شدم
همینطوری که داشت میرفت سمت پنجره اتاق لب زد
!خب تصمیم تو گرفتی
+خب ارع....قبوله فقط من زودتر پول رو میخوام
روشو برگردوند سمتم
!نیشخند... حتماً..آقای پارک بیارش
/بفرمایید قربان
با اشاره به من اون چمدون رو گذاشت کنارم
+این... چیه ؟؟
!پولت....فردا بهت زنگ میزنم و همونجای که بهت گفتم میای فقط کافیه نیای اون وقت خودت و مامانت شام سگا میشید فهمیدی (عربده)
+ا..ارع حالا چرا داد میزنی
روانی(زمزمه)..فقط شماره مو تو که نداری بزار بهت بدم
!لازم نکرده خودم دارم
+از کجا....او.....
با نگاهش خفه شدم چرا این بشر آنقدر ترسناکه یا خدا
اوکی اوکی بابا خوردیمون
! فعلا
توجه.....(هر گونه کلمه ای که در فیک گفته میشه جدی نیست و فقط فیکه لطفاً پارم نکنید).....
شرط:
like=30
comment:25
When he was crazy and you were her doctor💙🐬
=از کجا پیدامون کردی؟
!خیلی وقته از هرکاری که میکنید خبر دارم...میدونم چی میخورین.......چی میپوشین.....کجا میرید و میاین و....
=چرا دست از سر من بر نمی داری خیلی وقت پیش ولت کردم که دیگه ریخت تو و اون باباتو نبینم اون وقت تو بازم پیگیرمی...هووف خیلی رو مخی خیلی
!ههه...خواهیم دید
=یعنی چی ....الوو...الووو
عوضی قطع کرد.....از همون بچگی هم همینطوری بود حالم ازش بهم میخوره
! عوضییی(عربده)
میکشمت .....می کشمت
(پسرک دستاش میلرزید.....خاطراتش مرور میشدن.....سرش تیر میکشید و فقط و فقط زمزمه میکرد میکشمتون دیگه هیچ چیزی مانعش نبود اون میخواست انتقام این همه سختی و تنهایی رو بگیره میخواست به مامانش نشون بده اون بهتره شاید اگر مامانش بیشتر پسرک رو دوست داشت و پیشش میبود و اون و باباش رو به ی مرد دیگه نمیفروخت الان تهیونگ هم داشت مثل بقیه پیش خانواده اش زندگی میکرد و شاید تهیونگ فکر میکرد این آخر ماجرای درد کشیدنشه و الان نوبت جونگکوکه....)
......(روز سوم)......
/آقای کیم به نظرتون قبول میکنه ؟
!مطمئنم(نیشخند)
ماشین رو آماده کردی؟
/بله قربان
!خوبه
(فلش بک به بیمارستان)
+داشتم با کمک مامان لباس هامو می پوشیدم بلخره از این چهار دیواری مضخرف خلاص شدم
=پسرم من برم ی آب بخرم تا قرصامو بخورم
+اوم باش مامان
بعد از رفتن مامان در باز شد و با تهیونگ چشم تو چشم شدم
همینطوری که داشت میرفت سمت پنجره اتاق لب زد
!خب تصمیم تو گرفتی
+خب ارع....قبوله فقط من زودتر پول رو میخوام
روشو برگردوند سمتم
!نیشخند... حتماً..آقای پارک بیارش
/بفرمایید قربان
با اشاره به من اون چمدون رو گذاشت کنارم
+این... چیه ؟؟
!پولت....فردا بهت زنگ میزنم و همونجای که بهت گفتم میای فقط کافیه نیای اون وقت خودت و مامانت شام سگا میشید فهمیدی (عربده)
+ا..ارع حالا چرا داد میزنی
روانی(زمزمه)..فقط شماره مو تو که نداری بزار بهت بدم
!لازم نکرده خودم دارم
+از کجا....او.....
با نگاهش خفه شدم چرا این بشر آنقدر ترسناکه یا خدا
اوکی اوکی بابا خوردیمون
! فعلا
توجه.....(هر گونه کلمه ای که در فیک گفته میشه جدی نیست و فقط فیکه لطفاً پارم نکنید).....
شرط:
like=30
comment:25
۹.۸k
۱۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.