ترجمه کبشن
ترجمه کبشن
از زبان این خانم
:وقتی حمله شروع شد، وارد پناهگاه شدیم
با بچه ها رفتم داخل و در را بستم
برای بچه ها توضیح دادم که بیرون خطر است
یهو صدای باز شدن درب خانه را شنیدم
و شنیدم با زبان عربی صحبت میکنند
تلاش کردم درب پناهگاه رو بسته نگه دارم
البته در مقابل ۶ نفر موفق نشدم
آنها موفق شدند درب را باز کنند
یک گلوله به در شلیک کردن برای باز شدن درب
خوش شانس بودیم که درب باز شد و گلوله از کنار ما رد شد.
به آنها گفتم من دو تا بچه دارم دو تا پسر همراه من است.
این اولین چیزی بود که به آنها گفتم
به زبان انگلیسی
آنها به یکدیگر نگاه کردند و به انگلیسی به من گفتند
نگران نباشید ما مسلمان هستیم و هرگز به شما آسیبی نمی رسانیم.
این از یک طرف من رو شگفت زده کرد و از طرف دیگه به من اطمینان داد
من با بچه هایم نشستم و آنها یک صندلی از آشپزخانه آوردندیکی از آنها مسلح با ما بودو دیگران در خانه پرسه میزدند
یکی از آنها در آشپزخانه موز دید و از من پرسید میتوانم موز بخورم
پ.ن مترجم😅:
(خانومه خیلی تعجب میکنه اینا چرا مثل ما غربی ها و صهیون ها وحشی و غارتگر نیستن، اصلا متعجب میشه آدم غیر وحشی میبینه😳😳😳)
(این بدبخت ها بیان فداکاری ها و ایثار مسلمونا رو ببینن سنگکوب میکنن یا رافت اسلامی ای که مسلمون ها نشون میدن)مجری در مورد بچه ها میپرسه.
پسر بزرگترم کمی استرس داشت و پسر کوچکترم مشغول بازی کامپیوتری بود.
چیزی که آنها را میترساند وجود اسلحه ها بود
(منظورش اینه که خود نیروهای مقاومت مثل کودک کش های وحشی صهیون نبودن که با چکمه و لگد بیفتن به جون بچه های من)
دیدم که دارن با هم مشورت میکنن، عربی صحبت میکردن
پسرم از من پرسید دارن درمورد اینکه چجوری عذرخواهی کنن مشورت میکنن (مجری و خانمه خنده شون میگیره، چون به بچه هاشون نگفتن ما ۷۵ ساله که داریم کودکان اینها رو با بدترین وضع میکشیم، عذر خواهی چیه، اینا باید مشورت کنن چجوری مقابله به مثل کنن، وحشی باشن مثل ما یا اینکه در مقابل امر پرودگارشون تسلیم باشن و خشم شون از ۷۵ سال جنایات ما رو فروکش کنن)به او گفتم ظاهرا نه.
دو ساعت ماندند
بعد آنها رفتند و یک نفر درب را بست
(مجری داره از تعحب میترکه )
خانومه با حالتی خاص میگه و این پایان ماجرا بود.....
(نه کشتن نه ترسوندن نه زدن نه .....
والله تو مخیله شون نمیگنجه میشه آدم هم بود و مثل آدم زندگی کرد....)
#آگاهی
اصکی ازاد
از زبان این خانم
:وقتی حمله شروع شد، وارد پناهگاه شدیم
با بچه ها رفتم داخل و در را بستم
برای بچه ها توضیح دادم که بیرون خطر است
یهو صدای باز شدن درب خانه را شنیدم
و شنیدم با زبان عربی صحبت میکنند
تلاش کردم درب پناهگاه رو بسته نگه دارم
البته در مقابل ۶ نفر موفق نشدم
آنها موفق شدند درب را باز کنند
یک گلوله به در شلیک کردن برای باز شدن درب
خوش شانس بودیم که درب باز شد و گلوله از کنار ما رد شد.
به آنها گفتم من دو تا بچه دارم دو تا پسر همراه من است.
این اولین چیزی بود که به آنها گفتم
به زبان انگلیسی
آنها به یکدیگر نگاه کردند و به انگلیسی به من گفتند
نگران نباشید ما مسلمان هستیم و هرگز به شما آسیبی نمی رسانیم.
این از یک طرف من رو شگفت زده کرد و از طرف دیگه به من اطمینان داد
من با بچه هایم نشستم و آنها یک صندلی از آشپزخانه آوردندیکی از آنها مسلح با ما بودو دیگران در خانه پرسه میزدند
یکی از آنها در آشپزخانه موز دید و از من پرسید میتوانم موز بخورم
پ.ن مترجم😅:
(خانومه خیلی تعجب میکنه اینا چرا مثل ما غربی ها و صهیون ها وحشی و غارتگر نیستن، اصلا متعجب میشه آدم غیر وحشی میبینه😳😳😳)
(این بدبخت ها بیان فداکاری ها و ایثار مسلمونا رو ببینن سنگکوب میکنن یا رافت اسلامی ای که مسلمون ها نشون میدن)مجری در مورد بچه ها میپرسه.
پسر بزرگترم کمی استرس داشت و پسر کوچکترم مشغول بازی کامپیوتری بود.
چیزی که آنها را میترساند وجود اسلحه ها بود
(منظورش اینه که خود نیروهای مقاومت مثل کودک کش های وحشی صهیون نبودن که با چکمه و لگد بیفتن به جون بچه های من)
دیدم که دارن با هم مشورت میکنن، عربی صحبت میکردن
پسرم از من پرسید دارن درمورد اینکه چجوری عذرخواهی کنن مشورت میکنن (مجری و خانمه خنده شون میگیره، چون به بچه هاشون نگفتن ما ۷۵ ساله که داریم کودکان اینها رو با بدترین وضع میکشیم، عذر خواهی چیه، اینا باید مشورت کنن چجوری مقابله به مثل کنن، وحشی باشن مثل ما یا اینکه در مقابل امر پرودگارشون تسلیم باشن و خشم شون از ۷۵ سال جنایات ما رو فروکش کنن)به او گفتم ظاهرا نه.
دو ساعت ماندند
بعد آنها رفتند و یک نفر درب را بست
(مجری داره از تعحب میترکه )
خانومه با حالتی خاص میگه و این پایان ماجرا بود.....
(نه کشتن نه ترسوندن نه زدن نه .....
والله تو مخیله شون نمیگنجه میشه آدم هم بود و مثل آدم زندگی کرد....)
#آگاهی
اصکی ازاد
۴.۰k
۲۰ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.