مثل آن چایی که میچسبد به سرما بیشتر

مثل آن چایی که می‌چسبد به سرما بیشتر
با همه گرمیم با دل‌های تنها بیشتر

درد را با جان پذیراییم و با غم‌ها خوشیم
قالی کرمان که باشی می‌خوری پا بیشتر

بَم که بودم فقر بود و عشق اما روزگار
زخم غربت بر دلم آورد این جا بیشتر

هر شبِ عمرم به یادت اشک می‌ریزم ولی
بعدِ حافظ خوانیِ شب‌های یلدا بیشتر

رفته‌ای اما گذشتِ عمر تأثیری نداشت
من که دلتنگ توام امروز، فردا بیشتر

زندگی تلخ است از وقتی که رفتی تلخ‌تر
بغض جانکاه است هنگام تماشا بیشتر

هیچ کس از عشق سوغاتی به جز دوری ندید
هر قدر یعقوب تنها شد زلیخا بیشتر

بر بخارِ پنجره یک شب نوشتی: عاشقم
خون انگشتم بر آجر حک کنم: ما بیشتر

حامد عسکری
#به_وقت_دلتنگی
دیدگاه ها (۶)

شبت بخیر یارجان!این فیلم را دیروز گرفته بودم...از حیات خلوت ...

آغوش

آدم عاقل برگ برنده اش را میگذارد برای سخت ترین مرحله...آدم ع...

امروز از آن روزهای سخت کاری بود.شبکاری و فکر و خیال و حرف و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط