Part34
#Part34
با صدای کسی حرفش نصفه موند :
- خفه شو ک***کش !
#یاشار
بدون مکث رفتم سمتش و از گردن گرفتمش و از هلیا جداش کردم
- عوضی .... دیوث ..... کص**ش هرزههه
نشسته بودم روش و فقط میزدم ... با سروصدایی که راه انداخته بود علیهان اومد بیرون و با گفتن اینجا چخبره پسرش و نجات داد
- اِفَندیم اوغلومسون جَسَدینی اونلارا کارشی توپلین! (آقا علیهان تن لش پسرت و جمع کن !)
- نِه اولدو ؟ نِه یابته ؟!(چیشده چیکارکرده ؟!)
- یارا مازوک یاپته(هرزگی کرده )
- نِه کاداربه بویوک اولورسان اول اوغلوما بویلی ایفتیرا اَتمایا هاکِن یوک !(هرچقدرم بزرگ باشی حق نداری همچین تهمتی به پسر من بزنی !)
#هلیا
- خفه شو دیوث!
و بعد به سمت منیکه بی مهابا اشک میریختم اومد و بردم تو اتاق .
همونطور که اشکامو پاک میکرد پرسید :
- خوبی ؟ اذیتت کرد ؟
- ولش کن ...
- خیلی اذیت شدی ؟ بفرستمش یجا دیگه ؟
- نه نه معاملت و خراب نکنیا . من خوبم
- خوب نیستی دیگه دیدم چیکار کرد فقط میخوام بدونم قبل اومدنم هم کاری کرده یا نه !
اگه کرده خجالت نکش و راحت بهم بگو تا تو یه ثانیه به درک واصل کنمش ! الانم تو از معامله مهم تری بچه .
حس کردم تموم اون بد رفتارهایی که داشت و تو همین یه ثانیه جبران کرد ...
فک کنم مدلشه ... هرچیزی و به وقتش جبران میکنه
- ممنون
- عصر گفتم بازم میگم !"وظیفه بود !"
انگشتاشو تو انگشتام قفل کرد و از اتاق زد بیرون که با تعجب گفتم :
- کجا ؟
- اتاق من ...
- چی !
- کاریت ندارم من اصلا نمیام تو اتاق میخوام فقط حواسم بت باشه دوباره نیاد سراغت ...
- نیازی نی...
- دیگه حرف نباشه !
یه پارت طولانی تقدیم نگاهتون
با صدای کسی حرفش نصفه موند :
- خفه شو ک***کش !
#یاشار
بدون مکث رفتم سمتش و از گردن گرفتمش و از هلیا جداش کردم
- عوضی .... دیوث ..... کص**ش هرزههه
نشسته بودم روش و فقط میزدم ... با سروصدایی که راه انداخته بود علیهان اومد بیرون و با گفتن اینجا چخبره پسرش و نجات داد
- اِفَندیم اوغلومسون جَسَدینی اونلارا کارشی توپلین! (آقا علیهان تن لش پسرت و جمع کن !)
- نِه اولدو ؟ نِه یابته ؟!(چیشده چیکارکرده ؟!)
- یارا مازوک یاپته(هرزگی کرده )
- نِه کاداربه بویوک اولورسان اول اوغلوما بویلی ایفتیرا اَتمایا هاکِن یوک !(هرچقدرم بزرگ باشی حق نداری همچین تهمتی به پسر من بزنی !)
#هلیا
- خفه شو دیوث!
و بعد به سمت منیکه بی مهابا اشک میریختم اومد و بردم تو اتاق .
همونطور که اشکامو پاک میکرد پرسید :
- خوبی ؟ اذیتت کرد ؟
- ولش کن ...
- خیلی اذیت شدی ؟ بفرستمش یجا دیگه ؟
- نه نه معاملت و خراب نکنیا . من خوبم
- خوب نیستی دیگه دیدم چیکار کرد فقط میخوام بدونم قبل اومدنم هم کاری کرده یا نه !
اگه کرده خجالت نکش و راحت بهم بگو تا تو یه ثانیه به درک واصل کنمش ! الانم تو از معامله مهم تری بچه .
حس کردم تموم اون بد رفتارهایی که داشت و تو همین یه ثانیه جبران کرد ...
فک کنم مدلشه ... هرچیزی و به وقتش جبران میکنه
- ممنون
- عصر گفتم بازم میگم !"وظیفه بود !"
انگشتاشو تو انگشتام قفل کرد و از اتاق زد بیرون که با تعجب گفتم :
- کجا ؟
- اتاق من ...
- چی !
- کاریت ندارم من اصلا نمیام تو اتاق میخوام فقط حواسم بت باشه دوباره نیاد سراغت ...
- نیازی نی...
- دیگه حرف نباشه !
یه پارت طولانی تقدیم نگاهتون
۳.۲k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.