تک پارتی
تک پارتی
وقتی پریودی ولی یادش نبود و باهات اهم اهم کرد
صبح از دید ا/ت
از خواب بیدار شدم دست کشیدم رو تخت با جای خالیه کوک مواجه شدم
تازه یادم اومد برای کنسرت با اعضا رفتم لندن
هعی خدایا چی میشد اگه منم می تونستم باهاش برم
عاااا راستی یادم رفت خودمو معرفی کنم
سلام اسم من ا/ت هستش و ۲۲ سالمه و ۱ ساله که با جونگکوک ازدواج کردم و طراح لباس هستم
۲ ماهه که جونگکوک برای اجرای کنسرت با اعضا رفته لندن و امروز روزیه که قراره بیاد
خیلی ذوق داشتم چون دلم خیلییییی براش تنگ شده بود (خواهرم خیلی ذوق نکن از امروز تا یه هفته روز بدبختیت هستش😁)
از دید جونگ کوک
سلام من جونگ کوک ۲۶ سالمه و ۱ ساله که با ا/ت ازدواج کردم
۲ ماهه بخاطر یه کنسرت تو لندن مجبور شدم تنهاش بذارم و از اون موقع اصلا نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم(حیا کن منحرف نباش منظورش زنگ زدن یا پیام دادنه چون سرش شلوغ بوده )
امروز روزیه که قراره برگردیم کره خیلی دلم براش تنگ شده بود و بدجور می خواستمش (حالا می تونی منحرف باشی😈😈)
با اعضا چمدونامونو بستیم و رفتیم فرودگاه و سوار هواپیما شدیم
از دید ا/ت
از روتخت پاشدم که صدای گوشیم اومد
رفتم و چکش کردم که دیدم بعلههه
امروز همون روز بدبختیه من (دیدی گفتم 😏)
پاشدم پتو رو از رو تخت زدم کنار دیدم بازم بعلههه روتختی یه خون اغشته شده
جمعش کردم و انداختم تو لباس شویی
رفتم دستشویی و بعد انجام کار های مربوطه اومدم بیرون و لباسامو در اوردمو انداختم تو لبای شویی بعدش یه دست لباش خوشگل و راحت برداشتم پوشیدم رفتم پایین صبحونه خوردم و بعدش هم یه مسکن خوردم تا درد دلم کمتر شه رفتم تو اتاق و شروع کردم به تمیز کاری
و بعدش و خونه رو تمیز و مرتب کردم و رفتم نشستم رو مبل تا تلویزین ببینم تا بلکه هواسم از این دل درد پرت شه
بچه ها این ادامه داره بعد اینم اسمات هستش هر کی دوست نداره نخونه درک میکنم
و اینکه درخواستی #
وقتی پریودی ولی یادش نبود و باهات اهم اهم کرد
صبح از دید ا/ت
از خواب بیدار شدم دست کشیدم رو تخت با جای خالیه کوک مواجه شدم
تازه یادم اومد برای کنسرت با اعضا رفتم لندن
هعی خدایا چی میشد اگه منم می تونستم باهاش برم
عاااا راستی یادم رفت خودمو معرفی کنم
سلام اسم من ا/ت هستش و ۲۲ سالمه و ۱ ساله که با جونگکوک ازدواج کردم و طراح لباس هستم
۲ ماهه که جونگکوک برای اجرای کنسرت با اعضا رفته لندن و امروز روزیه که قراره بیاد
خیلی ذوق داشتم چون دلم خیلییییی براش تنگ شده بود (خواهرم خیلی ذوق نکن از امروز تا یه هفته روز بدبختیت هستش😁)
از دید جونگ کوک
سلام من جونگ کوک ۲۶ سالمه و ۱ ساله که با ا/ت ازدواج کردم
۲ ماهه بخاطر یه کنسرت تو لندن مجبور شدم تنهاش بذارم و از اون موقع اصلا نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم(حیا کن منحرف نباش منظورش زنگ زدن یا پیام دادنه چون سرش شلوغ بوده )
امروز روزیه که قراره برگردیم کره خیلی دلم براش تنگ شده بود و بدجور می خواستمش (حالا می تونی منحرف باشی😈😈)
با اعضا چمدونامونو بستیم و رفتیم فرودگاه و سوار هواپیما شدیم
از دید ا/ت
از روتخت پاشدم که صدای گوشیم اومد
رفتم و چکش کردم که دیدم بعلههه
امروز همون روز بدبختیه من (دیدی گفتم 😏)
پاشدم پتو رو از رو تخت زدم کنار دیدم بازم بعلههه روتختی یه خون اغشته شده
جمعش کردم و انداختم تو لباس شویی
رفتم دستشویی و بعد انجام کار های مربوطه اومدم بیرون و لباسامو در اوردمو انداختم تو لبای شویی بعدش یه دست لباش خوشگل و راحت برداشتم پوشیدم رفتم پایین صبحونه خوردم و بعدش هم یه مسکن خوردم تا درد دلم کمتر شه رفتم تو اتاق و شروع کردم به تمیز کاری
و بعدش و خونه رو تمیز و مرتب کردم و رفتم نشستم رو مبل تا تلویزین ببینم تا بلکه هواسم از این دل درد پرت شه
بچه ها این ادامه داره بعد اینم اسمات هستش هر کی دوست نداره نخونه درک میکنم
و اینکه درخواستی #
۸۳.۶k
۲۰ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.