کم کم چشمام گرم شد و خوابم برد
کم کم چشمام گرم شد و خوابم برد
بعد از دو ساعت چشمامو باز کردم دیدیم ساعت 19:00 عه
پس چرا هنوز نیومده عایییییی دلمممم هققق هققق
از دید جونگکوک
از هواپیما پیاده شدیم دیدم ساعت 20:00 از اینجا تا خونه ۱ ساعت راه بود برای همین زود تر از اعضا خداحافظی کردم و راه افتادم سمت خونه
۱ ساعت بعد
از دید ا/ت
صدای زنگ خونه اومد
رفتم درو باز کردم که دیدم جونگکوکه
از خوشحالی بال در اوردم و پریدم بغلش کلی قربون صدقش رفتم اونم محکم بغلم کردم موهامو ناز کرد
از بغلش اومدم بیرون که اومد تو خونه وقتی درو بستم برگشتم سمتش که دیدم با چشمای خمار داره نگام میکنه
از دید جونگکوک
رسیدم خونه و زنگ خونه رو زدم که اومد درو باز کرد و پرید بغلم و شروع کرد به قربون صدقه رفتنم
من محکم بغلش کردم و موهاشو ناز کردم و روشون رو
بوسیدم
از بغلم اومد بیرون و من برد تو خونه و درو بست
دیکم بدجور داشت بزرگ می شد و درد بدی تو پایی تنم داشت به وجود میومد دیگه نتونستم تحمل کنمو با چشمای خمار داشتم نگاش می کردم
بهش نزدیک شدمو دستمو گذاشتم پشت کمرش و به خودم چسبوندم و با اون یکی دستم مو های روی صورتشو دادم پشت گوشش و آروم به لباش نزدیک شدمو شروع کردم به بوسیدن لباش که کمکم دیگه نتونستم طاقت بیارم چون دیکم بد جور ورم کرده بود
شروع کردم به وحشیانه خوردن لباش
چسبوندمش به دیوار و با یه دستم دوتا دستاشو قفل کردم بالا سرش و بااون یکی دستم کمرشو گرفتم و چسبوندم به خودم
بین بوسه های وحشیانه ی من فقط چند بوسه ی زیر میزد معلون بود نمیتونه کنترلم کنه همنطور که می بوسیدمش براید استایل بغلش کردمو بردمش طبقه ی بالا و رفتم تو اتاق پرتش کردم رو تخت و هودیمو در اوردمو روش خیمه زدم
خواست چیزی بگه که
خواست چیزی که بگه که حمله کردم به لباش و بین بوسیدن سعی داشت حرفشو بزنه
_جونگکوک اممم نکن اممم من اممم پری اممم ودم اممم
+متوجه حرفش نشدم برای همین به کارم ادامه دادم
ازش جداشدم که خواست چیزی بگه که دم گوشش گفتم
+هیسسس هیچی نگو بدجور بهت نیاز دارم نگو که تو این دو ماه دلت برام تنگ نشده بود
پس بذار به کارم ادامه بدم و به هر دومون لذت بدم
دیگه هیچی نگفت لباساشو در اوردمو رفتم سراغ گردنش و روی ترقوه هاش رو مک محکمی زدم که کبود شد ، به کارم ادامه دادم و تا وسط سینه هاش رو کبود کردم
بعد از دو ساعت چشمامو باز کردم دیدیم ساعت 19:00 عه
پس چرا هنوز نیومده عایییییی دلمممم هققق هققق
از دید جونگکوک
از هواپیما پیاده شدیم دیدم ساعت 20:00 از اینجا تا خونه ۱ ساعت راه بود برای همین زود تر از اعضا خداحافظی کردم و راه افتادم سمت خونه
۱ ساعت بعد
از دید ا/ت
صدای زنگ خونه اومد
رفتم درو باز کردم که دیدم جونگکوکه
از خوشحالی بال در اوردم و پریدم بغلش کلی قربون صدقش رفتم اونم محکم بغلم کردم موهامو ناز کرد
از بغلش اومدم بیرون که اومد تو خونه وقتی درو بستم برگشتم سمتش که دیدم با چشمای خمار داره نگام میکنه
از دید جونگکوک
رسیدم خونه و زنگ خونه رو زدم که اومد درو باز کرد و پرید بغلم و شروع کرد به قربون صدقه رفتنم
من محکم بغلش کردم و موهاشو ناز کردم و روشون رو
بوسیدم
از بغلم اومد بیرون و من برد تو خونه و درو بست
دیکم بدجور داشت بزرگ می شد و درد بدی تو پایی تنم داشت به وجود میومد دیگه نتونستم تحمل کنمو با چشمای خمار داشتم نگاش می کردم
بهش نزدیک شدمو دستمو گذاشتم پشت کمرش و به خودم چسبوندم و با اون یکی دستم مو های روی صورتشو دادم پشت گوشش و آروم به لباش نزدیک شدمو شروع کردم به بوسیدن لباش که کمکم دیگه نتونستم طاقت بیارم چون دیکم بد جور ورم کرده بود
شروع کردم به وحشیانه خوردن لباش
چسبوندمش به دیوار و با یه دستم دوتا دستاشو قفل کردم بالا سرش و بااون یکی دستم کمرشو گرفتم و چسبوندم به خودم
بین بوسه های وحشیانه ی من فقط چند بوسه ی زیر میزد معلون بود نمیتونه کنترلم کنه همنطور که می بوسیدمش براید استایل بغلش کردمو بردمش طبقه ی بالا و رفتم تو اتاق پرتش کردم رو تخت و هودیمو در اوردمو روش خیمه زدم
خواست چیزی بگه که
خواست چیزی که بگه که حمله کردم به لباش و بین بوسیدن سعی داشت حرفشو بزنه
_جونگکوک اممم نکن اممم من اممم پری اممم ودم اممم
+متوجه حرفش نشدم برای همین به کارم ادامه دادم
ازش جداشدم که خواست چیزی بگه که دم گوشش گفتم
+هیسسس هیچی نگو بدجور بهت نیاز دارم نگو که تو این دو ماه دلت برام تنگ نشده بود
پس بذار به کارم ادامه بدم و به هر دومون لذت بدم
دیگه هیچی نگفت لباساشو در اوردمو رفتم سراغ گردنش و روی ترقوه هاش رو مک محکمی زدم که کبود شد ، به کارم ادامه دادم و تا وسط سینه هاش رو کبود کردم
۸۳.۱k
۲۰ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.