گاهی به سرم میزند گوشی تلفن را بردارم و شماره ای که مدت

گاهی به سرم می‌زند گوشی تلفن را بردارم و شماره ای که مدت هاست از خاطر برده ام را از حفظ بگیرم و رو به بوق اشغال با هق هق بگویم:
من تورا خیلی وقت است که از یاد برده ام لعنتی!
اصلا به جهنم که نیستی!
خوشم بی تو!
فقط خواستم بگویم شانه های بی پناهم هنوز هم گاهی تیر می‌کشند از بی تکیه گاهی.
من به کنار، گناهِ این شانه ها چه بود که بد عادتشان کرده بودی بی انصاف!
و بعد بنشینم و پابه پای بوق ممتدِ نااُمیدِ پیچیده در اتاق، به اندازه ی غربتِ تمام بوق های اشغال و تماس های پشت خط مانده و پیام های به مقصد نرسیده ی دنیا، نبودنش را های های گریه کنم!
دیدگاه ها (۹)

حتی اگر خودتان را قطعه قطعه کنید و برای آرامش و رفاه کسی در ...

عشق بیماری مشخص و کشف شده‌ای نیست، اما من شنیده ام چیزهایی ش...

کاش یک شب هم بخوابیم و صبح که بیدار شدیم باران باریده باشد ه...

وقتی کسی دوستمان دارد، وقتی که کسی که دوست داریم دوستمان داش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط