داشتم نفس نفس میزدم
داشتم نفس نفس میزدم
یکی یکی ایستگاه های اتوبوس رو رد میکردم
دیدمش!
اما با خیلی تفاوت ها
تنگیِ قلبُ،چشم های پر از آلاله های اشک
مجاال نداد حرف نزنم باهاش..
روکردم بهش گفتم شناختی؟
هرچقد به صورتم نگاه کرد گفت: نه
با چشمای پر از بغض برگشتم...
وسط راه یادِ این بیت افتادم :
دیدمش گفتم منم نشناخت او..🖤
یکی یکی ایستگاه های اتوبوس رو رد میکردم
دیدمش!
اما با خیلی تفاوت ها
تنگیِ قلبُ،چشم های پر از آلاله های اشک
مجاال نداد حرف نزنم باهاش..
روکردم بهش گفتم شناختی؟
هرچقد به صورتم نگاه کرد گفت: نه
با چشمای پر از بغض برگشتم...
وسط راه یادِ این بیت افتادم :
دیدمش گفتم منم نشناخت او..🖤
۱۸.۰k
۱۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.