تو تاریکي ِ شب داد میزدم؛داد میزدم به خاطر چیزایي که نتون
تو تاریکي ِ شب داد میزدم؛داد میزدم بهخاطر چیزایي که نتونستم انجامشون بدم،بخاطر کسایي که نتونستم نگهشون دارم،بخاطر خودم!
سر خودم داد میزدم..!دیوونه شدم؟نمیدونم،فقط میدونم که الان وقت اشک ریختنه..
بخاطر حرفایي که دفنشون کردم تو سینم؛بخاطر دوستدارمایي که نگفتم
بخاطر آشنا شدن با اون..خودمو سرزنش کردم بخاطر خسته بودنم..
خودمو سرزنش کردم بخاطر نبودن اون:)
میبیني؟من حتی بخاطر نبودت هم خودمو سرزنش میکنم..
بغض لعنتي مثل همیشه داشت خفم میکرد،اما من تازه لبام از هم باز شده بود:)
"بس کن!چرا تو اینقدر باید ضعیف باشي؟اصلا مگه بقیه چي دارن که دورشون پر ادمه؟چرا همیشه یکاري میکني برن؟دیدي اونم رفت؟دیدي با وجود قولاي قشنگي که داده بود رفت و نابود شد؟
دیدي رفت ُ تورو هم نابود کرد؟:)چرا گریه میکني؟؟بخاطر حماقتات؟
بخاطر صادق بودنت با بقیه؟؟بخاطر سختی کشیدنات؟
یا بخاطر آوردنشون تو زندگیت،یا شایدم بخاطر بودنت تو این دنیا و کنار اونا:)!
جمع کن خودتو!با گریه میخوای بیاریشون پیش خودت؟
خب نمیان؛دوست ندارن!قبول کن اینو لطفا:))"
آره به هقهق افتاده بودم..بازم بخاطر تو
تویي که با نبودنت گند زدي به کل زندگیم؛به کل آرزوهاي قشنگم؛به همهي تصورم از دنیا و آدماش..!
اتوي ِعوضي دوستداشتني،قشنگترین و دوست داشتنيترین اشتباهم بودي:)
با عجز کنار دیوار سر میخورم و سرمو توي دستام میگیرم که انگار داره منفجر میشه..باید کنار بیام با نبودت.باید بازم خودمو بسازم از بین این ویرونهها..ولی راستش خودمم شک دارم که بتونم.:)
#گمشدھ
سر خودم داد میزدم..!دیوونه شدم؟نمیدونم،فقط میدونم که الان وقت اشک ریختنه..
بخاطر حرفایي که دفنشون کردم تو سینم؛بخاطر دوستدارمایي که نگفتم
بخاطر آشنا شدن با اون..خودمو سرزنش کردم بخاطر خسته بودنم..
خودمو سرزنش کردم بخاطر نبودن اون:)
میبیني؟من حتی بخاطر نبودت هم خودمو سرزنش میکنم..
بغض لعنتي مثل همیشه داشت خفم میکرد،اما من تازه لبام از هم باز شده بود:)
"بس کن!چرا تو اینقدر باید ضعیف باشي؟اصلا مگه بقیه چي دارن که دورشون پر ادمه؟چرا همیشه یکاري میکني برن؟دیدي اونم رفت؟دیدي با وجود قولاي قشنگي که داده بود رفت و نابود شد؟
دیدي رفت ُ تورو هم نابود کرد؟:)چرا گریه میکني؟؟بخاطر حماقتات؟
بخاطر صادق بودنت با بقیه؟؟بخاطر سختی کشیدنات؟
یا بخاطر آوردنشون تو زندگیت،یا شایدم بخاطر بودنت تو این دنیا و کنار اونا:)!
جمع کن خودتو!با گریه میخوای بیاریشون پیش خودت؟
خب نمیان؛دوست ندارن!قبول کن اینو لطفا:))"
آره به هقهق افتاده بودم..بازم بخاطر تو
تویي که با نبودنت گند زدي به کل زندگیم؛به کل آرزوهاي قشنگم؛به همهي تصورم از دنیا و آدماش..!
اتوي ِعوضي دوستداشتني،قشنگترین و دوست داشتنيترین اشتباهم بودي:)
با عجز کنار دیوار سر میخورم و سرمو توي دستام میگیرم که انگار داره منفجر میشه..باید کنار بیام با نبودت.باید بازم خودمو بسازم از بین این ویرونهها..ولی راستش خودمم شک دارم که بتونم.:)
#گمشدھ
۲۰.۱k
۱۳ خرداد ۱۴۰۲