سناریو...
⋆وقتی ساعت 3 شب برمیگردی خونه
P2
جیمین
هوففف این دختر کجا رفتههه...برای بار هزارم بهش زنگ زدم دیگه داشتم دیوونه میشدم چرا بر نمیداره سریع از خونه زدم بیرون و بازی که بیشتر میرفت رو پیش گرفتم وقتی رسیدم بوی الکل حالمو بهم زد هر چقدر دنبال ا.ت گشتم نبود...نکنه
سریع به سمت اتاقای بار رفتم اولی کسی نبود دومی سومی چهارمی و پنجمی هم همینجور...با نگاه لرزون به در شیشمی و صداهایی که میومد نگاه کردم دستمو رو در گذاشتم و فشارش دادم با باز شدن در صحنهای رو دیدم که خشکم زد...ا.ت داشت گریه میکرد و سعی میکرد جلو پسری که میخواست لباسشو در بیاره بگیره
سریع رفتم داخل و پسره رو کنار زدم
ا.ت: جیمیننن!!!!(خوشحال)
انگار با دیدن من به دنیا رو بهش دادن جوری اسممو صدا زد که انگار فقط منو تو این کره خاکی میشناخت
جیمین: خوبی؟
ا.ت: نه ولی میتونستم بدتر باشم مرسی مرسی که امدی(گریه)اون پسره..
جیمین: هیسس خودم حلش میکنم
تهیونگ
ا.ت در خونه رو باز کرد و وارد شد صداهای عجیبی میومد...به تهیونگ گفته بود شاید دیر برگرده خونه چون تولد دختر خالش بود
ا.ت: تهیونگگگ کجایی من امدم
ا.ت به سمت اتاق رفت و از گوشه باز در به داخل نگاه کرد...تهیونگ داشت بهش خیانت میکرد!اما چرا؟!
ناخوداگاه در رو باز کرد و آمد داخل و یه چک به تهیونگ زد
ا.ت: داری چیکار میکنی ها؟
تهیونگ: ا..ا.ت ..من...فکر میکردم دیر میای
ا.ت: که چی؟چون دیر میام باید با یکی بهم خیانت کنی(بغض)
تهیونگ: من...متاسفم ا.ت من دوستت دارم فقط تحریک...
ا.ت: ببند دهنتو....منو باش سر کی سر کردم
جونگکوک
ا.ت نگاه گوشیش کرد شت کوک تا حالا ۱۸ بار بهش زنگ زده بود اما چون گوشیش خاموش بود ندیده بود....هوفی کشید و با آروم ترین حالت در خونه رو باز کرد و وارد شد اما با دیدن کوکی که لخت روی مبل رو به روش بود خشک شد
کوک: آنیو .... لیدی
ا.ت: ک...کوک
کوک: کجا بودی؟
ا.ت: من...من خونه... جیوون بودم
کوک: کُِره؟(واقعا؟)الانم باید زیر من باشی بیبی
ا.ت: کوک من...جدی کاری نکردم
کوک: میدونم اعتماد دارم بهت ولی(مکث بلند)...خیلی دیر امدی
ا.ت: خب...زمان از دستم پرید...کلا وقتی با دوستامم....(اب دهنشو قورت داد)دیر میشه
کوک: درست...حالا بیا بغل ددی(لبخند ملیح...از اوناش)
#سناریو
#بی_تی_اس
#سناریو_بی_تی_اس
P2
جیمین
هوففف این دختر کجا رفتههه...برای بار هزارم بهش زنگ زدم دیگه داشتم دیوونه میشدم چرا بر نمیداره سریع از خونه زدم بیرون و بازی که بیشتر میرفت رو پیش گرفتم وقتی رسیدم بوی الکل حالمو بهم زد هر چقدر دنبال ا.ت گشتم نبود...نکنه
سریع به سمت اتاقای بار رفتم اولی کسی نبود دومی سومی چهارمی و پنجمی هم همینجور...با نگاه لرزون به در شیشمی و صداهایی که میومد نگاه کردم دستمو رو در گذاشتم و فشارش دادم با باز شدن در صحنهای رو دیدم که خشکم زد...ا.ت داشت گریه میکرد و سعی میکرد جلو پسری که میخواست لباسشو در بیاره بگیره
سریع رفتم داخل و پسره رو کنار زدم
ا.ت: جیمیننن!!!!(خوشحال)
انگار با دیدن من به دنیا رو بهش دادن جوری اسممو صدا زد که انگار فقط منو تو این کره خاکی میشناخت
جیمین: خوبی؟
ا.ت: نه ولی میتونستم بدتر باشم مرسی مرسی که امدی(گریه)اون پسره..
جیمین: هیسس خودم حلش میکنم
تهیونگ
ا.ت در خونه رو باز کرد و وارد شد صداهای عجیبی میومد...به تهیونگ گفته بود شاید دیر برگرده خونه چون تولد دختر خالش بود
ا.ت: تهیونگگگ کجایی من امدم
ا.ت به سمت اتاق رفت و از گوشه باز در به داخل نگاه کرد...تهیونگ داشت بهش خیانت میکرد!اما چرا؟!
ناخوداگاه در رو باز کرد و آمد داخل و یه چک به تهیونگ زد
ا.ت: داری چیکار میکنی ها؟
تهیونگ: ا..ا.ت ..من...فکر میکردم دیر میای
ا.ت: که چی؟چون دیر میام باید با یکی بهم خیانت کنی(بغض)
تهیونگ: من...متاسفم ا.ت من دوستت دارم فقط تحریک...
ا.ت: ببند دهنتو....منو باش سر کی سر کردم
جونگکوک
ا.ت نگاه گوشیش کرد شت کوک تا حالا ۱۸ بار بهش زنگ زده بود اما چون گوشیش خاموش بود ندیده بود....هوفی کشید و با آروم ترین حالت در خونه رو باز کرد و وارد شد اما با دیدن کوکی که لخت روی مبل رو به روش بود خشک شد
کوک: آنیو .... لیدی
ا.ت: ک...کوک
کوک: کجا بودی؟
ا.ت: من...من خونه... جیوون بودم
کوک: کُِره؟(واقعا؟)الانم باید زیر من باشی بیبی
ا.ت: کوک من...جدی کاری نکردم
کوک: میدونم اعتماد دارم بهت ولی(مکث بلند)...خیلی دیر امدی
ا.ت: خب...زمان از دستم پرید...کلا وقتی با دوستامم....(اب دهنشو قورت داد)دیر میشه
کوک: درست...حالا بیا بغل ددی(لبخند ملیح...از اوناش)
#سناریو
#بی_تی_اس
#سناریو_بی_تی_اس
۴.۰k
۰۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.