ترس نبودنت
من همیشه ترس نبودنتو داشتم و تو همیشه اذیتم میکردی
گاهی توو شلوغی خیابونا قایم میشدی و وقتی سر برمیگردوندم نبودی.. منم مثل بچهای که دست مادرشو ول کرده و گم شده از ترس دورتادورمو نگاه میکردم و یه عالمه چهره غریب میدیدم،
یدفعه از پشت چشمامو میگرفتی و دلم میریخت..
یا مثلا اون شبی که از سینما برمیگشتیم،
رفتم از عابر بانک پول بگیرم، توی یه خیابون خلوت که آدمم رد نمیشد.. وقتی برگشتم نبودی،
مثل یه خواب ترسناک بود، مثل این که بودنت رویای من بوده؛
تمام نبودنت به ثانیه نرسید ولی ترس وجودمو گرفت، خودت گفتی بدجور شوکه شدی..
به چشم دیدی چقدر میترسم از نبودنت، پس چطوری دلت اومد نباشی؟
#ماهلی
گاهی توو شلوغی خیابونا قایم میشدی و وقتی سر برمیگردوندم نبودی.. منم مثل بچهای که دست مادرشو ول کرده و گم شده از ترس دورتادورمو نگاه میکردم و یه عالمه چهره غریب میدیدم،
یدفعه از پشت چشمامو میگرفتی و دلم میریخت..
یا مثلا اون شبی که از سینما برمیگشتیم،
رفتم از عابر بانک پول بگیرم، توی یه خیابون خلوت که آدمم رد نمیشد.. وقتی برگشتم نبودی،
مثل یه خواب ترسناک بود، مثل این که بودنت رویای من بوده؛
تمام نبودنت به ثانیه نرسید ولی ترس وجودمو گرفت، خودت گفتی بدجور شوکه شدی..
به چشم دیدی چقدر میترسم از نبودنت، پس چطوری دلت اومد نباشی؟
#ماهلی
۴.۴k
۱۷ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.