غم عشق
نبودی و نشنیدی؛ دلم به گریه نشسته… میان خاطره هایت…
چه کرده ای که پس از تو، به هر کجا که تو بودی غمی نشسته به جایت؟!
کجای این شب هجران؛ کجای این همه راهی؟
که از دریچه چشمت؛ نمیرسم به نگاهی…
بگو که از غم عشقت؛ چگونه جان برهانم؟
چگونه این همه غم را؛ به هر طرف بکشانم
نه پای رفتن از اینجا نه طاقتی که بمانم…
چگونه دست دلم را به دست تو برسانم؟
چه کرده ای که پس از تو، به هر کجا که تو بودی غمی نشسته به جایت؟!
کجای این شب هجران؛ کجای این همه راهی؟
که از دریچه چشمت؛ نمیرسم به نگاهی…
بگو که از غم عشقت؛ چگونه جان برهانم؟
چگونه این همه غم را؛ به هر طرف بکشانم
نه پای رفتن از اینجا نه طاقتی که بمانم…
چگونه دست دلم را به دست تو برسانم؟
۵.۶k
۱۷ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.