دیروز عصر تو خیابون پیرمرد فراموشی گرفته بود؛ گم شده بود.
دیروز عصر تو خیابون پیرمرد فراموشی گرفته بود؛ گم شده بود.
میگفت: «شما جایی مَنو ندیدی؟! قبلا منو ندیدی؟! میدونی از کجا اومدم؟!»
خودش رو سوم شخص غایب میدید و به دنبالِ خودش میگشت.
- ما مردهایم و مرگ نمیفهمد.🌱🔗
میگفت: «شما جایی مَنو ندیدی؟! قبلا منو ندیدی؟! میدونی از کجا اومدم؟!»
خودش رو سوم شخص غایب میدید و به دنبالِ خودش میگشت.
- ما مردهایم و مرگ نمیفهمد.🌱🔗
۱۵.۳k
۱۹ مهر ۱۴۰۱