پارت۵
#پارت۵
+اون وقت تو چی کار میکنی؟
_ اونا که منو میشناسن برای همین نمیخوام بفهمن من و تو دست به یکی شدیمو کاری نکن که اونا منو ببینن..... تاروزی که خودم گفتم!!وگر نه کل نقشه به هم میریزه
+اوکی.... همین؟
_چی همین؟
+ نقشت همین بود؟
_ پس چه انتظاری داشتی
+من بهتر از تو میتونستم بکشم ولی به هر حال باشه... کی قراره بدزدنشون؟
_ امشب
+اوه اوکی پس من برم خودمو واسه شب آماده کنم
_صبر کن..... اونا تازگیا تو یه کمپانی مدلینگ شروع به کار کردن پس باید بیشتر مواظب باشیم چون قراره مشهور بشن
+اوکی
𝙔𝙤𝙤𝙣𝙜𝙞
به خاطر آهنگی که تو کلاب پخش میکردن صدای اون دختره و پسری که چون دور بودن نمیتونستم قیافشو ببینم رو رو نمیتونستم بشنوم اما معلوم بود روی یه چیز مهم دارن بحث میکنن.
اون مرده کی بود؟
بعد از چند دقیقه دختره بلند شد و از کلاب رفت
+آهههههه چرا انقدر جذابی
خیلی اروم جوری که حتی خودم هم نشنوم این جمله رو گفتم و بعد خودمو مهمون یه نوشیدنی کردم و بارمنو واسه سفارش ویسکی صدا زدم
_شخص سوم_
دختره توی وان آب گرم نشسته بود و همونجوری که به امشب فکر میکرد خوابش گرفته بود
اما با صدای گوشیش از خواب شیرینش بیدار شد و گیج به اطرافش نگاه کرد بعد از پیدا کردن گوشیش دستشو روی میز پشت وان دراز کرد و گوشی رو برداشت
با دیدن اسم اون شخصی که داشت بهش زنگ میزد یه چشم غره رفت جواب داد
_ میخواستم بگم شب یادت نره بیا
+زنگ زدی تا اینو بهم بگی؟ نمیگی شاید خواب باشم فقط یه بار دیگه زنگ ب.....
قبل از اینکه بزاره بقیه حرفشو بزنه گوشی رو روش قطع کرده بود
هرچی فوش بلد بود و نبود به همکار احمقش چانگ سو داد و از وان اومد بیرون و بعد از شستن خودش با پوشیدن حوله نرم و گرمش رفت آشپزخونه و برای خودش تست آماده کرد و وقتی که داشت نوتلا رو روی نونش میمالید قهوش هم آماده شد.
سعی کرد اتفاق چند دقیقه پیش و پریدن خواب نازنینش رو از یادش ببره و با آرامش کامل عصرونشو بخوره
گوشیشو برداشت و از سر فضولی رفت اینستا و پیج و پستای تک تک اون پسرا رو نگاه کرد.
پسرای خوبی به نظر میان اما هیشکی واسش مهم نیست
اینکه بعد از کشتن یکی از اونا و بهم ریختن گروه شون( گروه مدلینگ)قرار بود کل دنیا ازش با خبر بشه....واسش مهم نبود چون این خواسته اون نیست خواسته چانگ سوعه
+اون وقت تو چی کار میکنی؟
_ اونا که منو میشناسن برای همین نمیخوام بفهمن من و تو دست به یکی شدیمو کاری نکن که اونا منو ببینن..... تاروزی که خودم گفتم!!وگر نه کل نقشه به هم میریزه
+اوکی.... همین؟
_چی همین؟
+ نقشت همین بود؟
_ پس چه انتظاری داشتی
+من بهتر از تو میتونستم بکشم ولی به هر حال باشه... کی قراره بدزدنشون؟
_ امشب
+اوه اوکی پس من برم خودمو واسه شب آماده کنم
_صبر کن..... اونا تازگیا تو یه کمپانی مدلینگ شروع به کار کردن پس باید بیشتر مواظب باشیم چون قراره مشهور بشن
+اوکی
𝙔𝙤𝙤𝙣𝙜𝙞
به خاطر آهنگی که تو کلاب پخش میکردن صدای اون دختره و پسری که چون دور بودن نمیتونستم قیافشو ببینم رو رو نمیتونستم بشنوم اما معلوم بود روی یه چیز مهم دارن بحث میکنن.
اون مرده کی بود؟
بعد از چند دقیقه دختره بلند شد و از کلاب رفت
+آهههههه چرا انقدر جذابی
خیلی اروم جوری که حتی خودم هم نشنوم این جمله رو گفتم و بعد خودمو مهمون یه نوشیدنی کردم و بارمنو واسه سفارش ویسکی صدا زدم
_شخص سوم_
دختره توی وان آب گرم نشسته بود و همونجوری که به امشب فکر میکرد خوابش گرفته بود
اما با صدای گوشیش از خواب شیرینش بیدار شد و گیج به اطرافش نگاه کرد بعد از پیدا کردن گوشیش دستشو روی میز پشت وان دراز کرد و گوشی رو برداشت
با دیدن اسم اون شخصی که داشت بهش زنگ میزد یه چشم غره رفت جواب داد
_ میخواستم بگم شب یادت نره بیا
+زنگ زدی تا اینو بهم بگی؟ نمیگی شاید خواب باشم فقط یه بار دیگه زنگ ب.....
قبل از اینکه بزاره بقیه حرفشو بزنه گوشی رو روش قطع کرده بود
هرچی فوش بلد بود و نبود به همکار احمقش چانگ سو داد و از وان اومد بیرون و بعد از شستن خودش با پوشیدن حوله نرم و گرمش رفت آشپزخونه و برای خودش تست آماده کرد و وقتی که داشت نوتلا رو روی نونش میمالید قهوش هم آماده شد.
سعی کرد اتفاق چند دقیقه پیش و پریدن خواب نازنینش رو از یادش ببره و با آرامش کامل عصرونشو بخوره
گوشیشو برداشت و از سر فضولی رفت اینستا و پیج و پستای تک تک اون پسرا رو نگاه کرد.
پسرای خوبی به نظر میان اما هیشکی واسش مهم نیست
اینکه بعد از کشتن یکی از اونا و بهم ریختن گروه شون( گروه مدلینگ)قرار بود کل دنیا ازش با خبر بشه....واسش مهم نبود چون این خواسته اون نیست خواسته چانگ سوعه
۱۳.۳k
۱۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.