کیش و مات
کیش و مات
پارت 9
مهشاد
رفتم بخوام حاظر بشم مونده بودم چی بپوشم چون مشکل همه دخترا هم لباس هست
مهشاد : مهراب
محراب : جانم
مهشاد : بیا
محراب : اومدم
جانم
مهشاد : چی بپوشم
محراب : 😂😂
مهشاد : جرا میخندی
محراب : اخه من چمیدونم 😂😂
مهشاد : لوس نشو محراببب یکی و انتخاب کن
محراب : چشم
این چطوره (یه مانتو سبز بود عکس مانتو ها رو براتون میزارم)
مهشاد : نه این خوب نیست
محراب : خب این چی ( یه مانتو ابی بود عکس رو میزارم)
مهشاد : بازم نه
این چطوره؟
محراب : خوبه
پس بپوش بیرون منتظرم
محراب
محراب : پسرا حاظر شین
ارسلان و رضا : کجا؟
محراب : رستوران
ارسلان و رضا : ول کن حوصله نداریم
محراب : جمع کنید خودتون و بریم حساب هم به خودتون برسید پاشید
ارسلان و رضا : اوکی
رضا
دلم برای ستایش تنگ شده بود دلم میخواست یه بار دیگه میتونستم دستش رو بگیرم و بهش بگم که چقدر دوسش دارم
با ارسلان حاظر سدیم رفتیم ریتواران وای وقتی وترد شدیم با چیزی که دیدیم حالمون دگرگون شد
پارت 9
مهشاد
رفتم بخوام حاظر بشم مونده بودم چی بپوشم چون مشکل همه دخترا هم لباس هست
مهشاد : مهراب
محراب : جانم
مهشاد : بیا
محراب : اومدم
جانم
مهشاد : چی بپوشم
محراب : 😂😂
مهشاد : جرا میخندی
محراب : اخه من چمیدونم 😂😂
مهشاد : لوس نشو محراببب یکی و انتخاب کن
محراب : چشم
این چطوره (یه مانتو سبز بود عکس مانتو ها رو براتون میزارم)
مهشاد : نه این خوب نیست
محراب : خب این چی ( یه مانتو ابی بود عکس رو میزارم)
مهشاد : بازم نه
این چطوره؟
محراب : خوبه
پس بپوش بیرون منتظرم
محراب
محراب : پسرا حاظر شین
ارسلان و رضا : کجا؟
محراب : رستوران
ارسلان و رضا : ول کن حوصله نداریم
محراب : جمع کنید خودتون و بریم حساب هم به خودتون برسید پاشید
ارسلان و رضا : اوکی
رضا
دلم برای ستایش تنگ شده بود دلم میخواست یه بار دیگه میتونستم دستش رو بگیرم و بهش بگم که چقدر دوسش دارم
با ارسلان حاظر سدیم رفتیم ریتواران وای وقتی وترد شدیم با چیزی که دیدیم حالمون دگرگون شد
۳۶.۶k
۲۴ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.