کیش و مات
کیش و مات
پارت 10
ارسلان
با صحنه ای که دیدم دنیا رو سرم خراب شد یعنی چی دیانا و ستايش و مرسلی و طاها اینجا چیکار میکنن
طاها داشت صندلی رو برای دیانا میکشید عقب و وقتی دیانا نشست گونه شو بوسید داشتم از حسادت میمردم کم مونده بود پسر رو بکشم ولی نه باید اونو عذاب بدم
رضا
با اون صحنه ای که دیدم داشتم میمردم احساس میکردم دیگه نمیتونستم نفس بکشم وقتی که صندلی رو برای ستایش داد عقب و ستایش نشست گونه ستایش رو بوسید میخواستم پسره رو از وسط نصف کنم بد جور حرصی شده بودم ارسلان هم مثل من میخواستم برم پسره رو بزنم ولی محراب نزاشت
محراب : نکن داداش بیا بریم بشینیم
رفتیم نشستیم که یه دفعه همه چراغا خاموش شد و دو تا گارسون با دو تا کیک اومدن
مرسلی : ( با صدای بلند) عاشقتم ستايش چه خوبه تو رو دارم
و ستایش رو بلند کرد و چرخوند
داشتم از حسادت میمردم
ارسلان
وقتی چراغا خاموش شد طاها دستش رو گذاشت رو چشم دیانا و وقتی کیک اومد دستش رو از رو چشمای دیانا برداشت و با صدای بلند گفت : دیوونتم دختر، عاشقتم،من بدون تو میمیرم و دیانا دستش رو گذاشته بود جلوی دهنش و شک بود که یه دفعه طاها اونو بلند کرد و جرخوند و با صوای بلند گفتم عاشقتم و عاشقت میمونم و صدای دست همه بلند شد و همه میگفتن خوشبخت بشین
بلند شدم و رفتم جلو که........
ادامه دارد
پارت 10
ارسلان
با صحنه ای که دیدم دنیا رو سرم خراب شد یعنی چی دیانا و ستايش و مرسلی و طاها اینجا چیکار میکنن
طاها داشت صندلی رو برای دیانا میکشید عقب و وقتی دیانا نشست گونه شو بوسید داشتم از حسادت میمردم کم مونده بود پسر رو بکشم ولی نه باید اونو عذاب بدم
رضا
با اون صحنه ای که دیدم داشتم میمردم احساس میکردم دیگه نمیتونستم نفس بکشم وقتی که صندلی رو برای ستایش داد عقب و ستایش نشست گونه ستایش رو بوسید میخواستم پسره رو از وسط نصف کنم بد جور حرصی شده بودم ارسلان هم مثل من میخواستم برم پسره رو بزنم ولی محراب نزاشت
محراب : نکن داداش بیا بریم بشینیم
رفتیم نشستیم که یه دفعه همه چراغا خاموش شد و دو تا گارسون با دو تا کیک اومدن
مرسلی : ( با صدای بلند) عاشقتم ستايش چه خوبه تو رو دارم
و ستایش رو بلند کرد و چرخوند
داشتم از حسادت میمردم
ارسلان
وقتی چراغا خاموش شد طاها دستش رو گذاشت رو چشم دیانا و وقتی کیک اومد دستش رو از رو چشمای دیانا برداشت و با صدای بلند گفت : دیوونتم دختر، عاشقتم،من بدون تو میمیرم و دیانا دستش رو گذاشته بود جلوی دهنش و شک بود که یه دفعه طاها اونو بلند کرد و جرخوند و با صوای بلند گفتم عاشقتم و عاشقت میمونم و صدای دست همه بلند شد و همه میگفتن خوشبخت بشین
بلند شدم و رفتم جلو که........
ادامه دارد
۴۵.۵k
۲۴ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.