زمزمه های ِشب هنگام...
#زمزمههایِشبهنگام...
یاد بادا
فراوان در فراوان یاد بادا
آن روزگاران
که تو یگانه عشق من بودی !
* * *
بدیدار شکوهمند تو
از همیشه بی تاب تر
اینک
روزها و شبهای نیامده را
انتظار میکشم.
بدیدار تو بی تابم
ای که دیر آمده
دیرین آشنای جان من
وتجسّم زنده و شگفت
همه ی آرزوها
و انگیزه های انسانی منی .
آنک
مبارکباد همه ی جهان
به یمن حضور تو
در خانه ی دل من !
* * *
یاد بادا
فراوان در فراوان یاد بادا
آن روزگاران
که تو یگانه عشق من بودی .
روح من
پرنده ی غریبی ست
که تنها آشیانش تویی
و آرام نمیگیرد هرگز
مگر در چشمان مهربان تو.
روح من پرنده ایست غریب و تنها
که همه ی خاطراتش را
از یاد برده است
و تنها چلچلی غمگنانه اش
تکرار زیبای نام توست
بانوی دنیای من !
* * *
کیست آن
که با نگاهی
جان از من میستاند ؟
و به لبخندی معصومانه
هستی بیهوده ام را
معنایی تازه می بخشاید ؟
کیست آن جمال بی همانند
که اندامی از گلپر دارد
و سیمای نازنینش
گویای گلگون ترین بهاران است ؟
شمایل شرقیش
به جمال کمال میماند،
و آنگاه که
بخاطر دل من میرقصد
سرتاسر جنگلها و درختان را
خرامان میکند
و همه ی غنچه ها را می شکوفاند
از شادمانی .
* * *
دیوان مغز خسته ی من
هیهات
سرشار از خاطرات رویا باریست که
روزهای نیامده ام را
از غمی همیشه می انبارد.
زخم قدیمی دلم
آبستن دردمند عشق توست.
* * *
یاد بادا
فراوان در فراوان یاد بادا
آن روزگاران
که تو یگانه عشق من بودی !
پ ♡ ن
میگن اگه دیدی رفتار یکی باهات عوض شد بدون یا با قبلی آشتی کرده یا با بعدی آشنا شده...
حسم به این بهار، شبیه حال آدمیه که بهش گفتن «اگه اومدنی شدم خبر میدم» شبیهِ وقتی گوشی زنگ میخوره و یهو بیخودی بعدچندسال تو دلت میگی «کاش فلانی دلش واسه ما تنگ شده باشه» شبیه وقتی منتظر هستی ببینی توی لحظهی آخر، قبل از گم شدنش توی پیچ خیابون، برمیگرده نگاهت کنه یا نه…شبیه حال عمران صلاحی توی اون شعرش که با بادبادک دردودل میکنه. همونقدر غمگین ولی امیدوار…
به بلاتکلیفی همدیگه گیر ندید، خیلیهامون الان بلاتکیفیم. نمیدونیم باید چیکار کنیم...
یاد بادا
فراوان در فراوان یاد بادا
آن روزگاران
که تو یگانه عشق من بودی !
* * *
بدیدار شکوهمند تو
از همیشه بی تاب تر
اینک
روزها و شبهای نیامده را
انتظار میکشم.
بدیدار تو بی تابم
ای که دیر آمده
دیرین آشنای جان من
وتجسّم زنده و شگفت
همه ی آرزوها
و انگیزه های انسانی منی .
آنک
مبارکباد همه ی جهان
به یمن حضور تو
در خانه ی دل من !
* * *
یاد بادا
فراوان در فراوان یاد بادا
آن روزگاران
که تو یگانه عشق من بودی .
روح من
پرنده ی غریبی ست
که تنها آشیانش تویی
و آرام نمیگیرد هرگز
مگر در چشمان مهربان تو.
روح من پرنده ایست غریب و تنها
که همه ی خاطراتش را
از یاد برده است
و تنها چلچلی غمگنانه اش
تکرار زیبای نام توست
بانوی دنیای من !
* * *
کیست آن
که با نگاهی
جان از من میستاند ؟
و به لبخندی معصومانه
هستی بیهوده ام را
معنایی تازه می بخشاید ؟
کیست آن جمال بی همانند
که اندامی از گلپر دارد
و سیمای نازنینش
گویای گلگون ترین بهاران است ؟
شمایل شرقیش
به جمال کمال میماند،
و آنگاه که
بخاطر دل من میرقصد
سرتاسر جنگلها و درختان را
خرامان میکند
و همه ی غنچه ها را می شکوفاند
از شادمانی .
* * *
دیوان مغز خسته ی من
هیهات
سرشار از خاطرات رویا باریست که
روزهای نیامده ام را
از غمی همیشه می انبارد.
زخم قدیمی دلم
آبستن دردمند عشق توست.
* * *
یاد بادا
فراوان در فراوان یاد بادا
آن روزگاران
که تو یگانه عشق من بودی !
پ ♡ ن
میگن اگه دیدی رفتار یکی باهات عوض شد بدون یا با قبلی آشتی کرده یا با بعدی آشنا شده...
حسم به این بهار، شبیه حال آدمیه که بهش گفتن «اگه اومدنی شدم خبر میدم» شبیهِ وقتی گوشی زنگ میخوره و یهو بیخودی بعدچندسال تو دلت میگی «کاش فلانی دلش واسه ما تنگ شده باشه» شبیه وقتی منتظر هستی ببینی توی لحظهی آخر، قبل از گم شدنش توی پیچ خیابون، برمیگرده نگاهت کنه یا نه…شبیه حال عمران صلاحی توی اون شعرش که با بادبادک دردودل میکنه. همونقدر غمگین ولی امیدوار…
به بلاتکلیفی همدیگه گیر ندید، خیلیهامون الان بلاتکیفیم. نمیدونیم باید چیکار کنیم...
۱۱۲.۴k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳