پارت¹³
پارت¹³
#ویو جونگکوک
بعد اینکه تلفنم با تهیونگ تموم شد رفتم حموم دوش گرفتم که جیمین صدام زد
& جونگکوک
جونم جیمین
& یه لحظه بیا
بله؟
& آریکا و ماریا اومدم قراره راجب ازدواجمون حرف بزنیم بیا بیرون
باشه
بعد اینکه جیمین رفت یه حوله دورم پیچیدم و رفتم بیرون که آریکا رو دیدم
اینجا چه گوهی میخوری ؟ در میزدی بد نبودا
¶ وایییییی کوک عجب بدنی داریییییی
خیلی ج/نده ای
حوله کوچیکمو انداختم رو موهام تا خشکش کنم که حس کردم یکی دست کشید رو سینه هام
هی چه گوهی میخوری
¶ فقط میخوامت
برو گمشو بابا
لباسام رو برداشتم و رفتم تو حموم لباسمو که عوض کردم رفتم بیرون
دیدم همه نشستن سر میز
بیا بشین پسرم منتظر تو بودیم
بله ؟
خب ببینبد آریکا و ماریا شما عین بچه های خودم میمونید ولی الان میشید عروسام (خنده)
&. (چشم غره)
¶ پدر اتفاقا من خیلی عاشق جونگکوکم واقعا دوسش دارم
• منم همینطور آقای جئون جیمین دلیل زندگیمه
& زر میزنه
• بخدا جیمین دارم راست میگم
&(نیشخند)
تو جمع داشتم به کصشعراشون گوش میدادم که زنگ خونمون خورد جیمن رفت در رو باز کرد و گفت
& عام جونگکوک تهیونگه
تهیونگ؟
& اوهوم
اومدم
رفتم جلو در
اینجا چیکار میکنی ؟
_ خب اومدم ببینمت
وای
پسرم کوک کیه؟
بابا دوستمه هیشکی
خب بگو بیاد تو
وای نه
_ خب دیگه تمام
که با شدت دست منو گرفت رفتیم تو
_ سلام پدر جان من کیم تهیونگ همکار و دوست جونگکوک و جیمین هستم
اوه سلام پسرم چه پسر جذاب و دوست داشتنی ای بفرما بشین
_ چشم پدر جان
خدا لعنتت کنه
& هعی
چته؟
& کاش یونگی هم بود
اوهوم
یه چند مینی گذشته بود حرفی نزده بودم پدرم با آریکا و ماریا حرف میزد فقط که آریکا در گوشم یچی گفت
¶ مطمئنی فقط اون دوستته
اوهوم
¶ آخه نگاش کن چجوری نگات میکنه
یه نگاه به ته انداختم واقعا بد نگام میکرد طرز نگاه کردنش سرخم کرد سریع نگاهمم ازش گرفتم
¶ هوم؟
آره فقط دوستمه
پاشدم و بدون هیچ حرفی رفتم اتاق که پشت سرم ته اومد رفتیم تو اتاق و در و بستم و شروع کردم
چرا اونجوری نگاهم میکردی ؟
_ چرا سرخ شدی هوم؟
این حرفش شوکم داد و رفتم عقبم با نگاه خمار آمد جلو
هیچی
_ میدونستی خیلی کیوتی؟
نه
خیلی کیوتی
که برام خم شد یه بوسه ریز رو لبم گذاشت و رفت منم همونجا خشکم زد
#ویو جونگکوک
بعد اینکه تلفنم با تهیونگ تموم شد رفتم حموم دوش گرفتم که جیمین صدام زد
& جونگکوک
جونم جیمین
& یه لحظه بیا
بله؟
& آریکا و ماریا اومدم قراره راجب ازدواجمون حرف بزنیم بیا بیرون
باشه
بعد اینکه جیمین رفت یه حوله دورم پیچیدم و رفتم بیرون که آریکا رو دیدم
اینجا چه گوهی میخوری ؟ در میزدی بد نبودا
¶ وایییییی کوک عجب بدنی داریییییی
خیلی ج/نده ای
حوله کوچیکمو انداختم رو موهام تا خشکش کنم که حس کردم یکی دست کشید رو سینه هام
هی چه گوهی میخوری
¶ فقط میخوامت
برو گمشو بابا
لباسام رو برداشتم و رفتم تو حموم لباسمو که عوض کردم رفتم بیرون
دیدم همه نشستن سر میز
بیا بشین پسرم منتظر تو بودیم
بله ؟
خب ببینبد آریکا و ماریا شما عین بچه های خودم میمونید ولی الان میشید عروسام (خنده)
&. (چشم غره)
¶ پدر اتفاقا من خیلی عاشق جونگکوکم واقعا دوسش دارم
• منم همینطور آقای جئون جیمین دلیل زندگیمه
& زر میزنه
• بخدا جیمین دارم راست میگم
&(نیشخند)
تو جمع داشتم به کصشعراشون گوش میدادم که زنگ خونمون خورد جیمن رفت در رو باز کرد و گفت
& عام جونگکوک تهیونگه
تهیونگ؟
& اوهوم
اومدم
رفتم جلو در
اینجا چیکار میکنی ؟
_ خب اومدم ببینمت
وای
پسرم کوک کیه؟
بابا دوستمه هیشکی
خب بگو بیاد تو
وای نه
_ خب دیگه تمام
که با شدت دست منو گرفت رفتیم تو
_ سلام پدر جان من کیم تهیونگ همکار و دوست جونگکوک و جیمین هستم
اوه سلام پسرم چه پسر جذاب و دوست داشتنی ای بفرما بشین
_ چشم پدر جان
خدا لعنتت کنه
& هعی
چته؟
& کاش یونگی هم بود
اوهوم
یه چند مینی گذشته بود حرفی نزده بودم پدرم با آریکا و ماریا حرف میزد فقط که آریکا در گوشم یچی گفت
¶ مطمئنی فقط اون دوستته
اوهوم
¶ آخه نگاش کن چجوری نگات میکنه
یه نگاه به ته انداختم واقعا بد نگام میکرد طرز نگاه کردنش سرخم کرد سریع نگاهمم ازش گرفتم
¶ هوم؟
آره فقط دوستمه
پاشدم و بدون هیچ حرفی رفتم اتاق که پشت سرم ته اومد رفتیم تو اتاق و در و بستم و شروع کردم
چرا اونجوری نگاهم میکردی ؟
_ چرا سرخ شدی هوم؟
این حرفش شوکم داد و رفتم عقبم با نگاه خمار آمد جلو
هیچی
_ میدونستی خیلی کیوتی؟
نه
خیلی کیوتی
که برام خم شد یه بوسه ریز رو لبم گذاشت و رفت منم همونجا خشکم زد
۴.۷k
۰۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.