half brother فصل ۲ part : 87

خب اتفاقی شد دوران کالج دنبال شغل می گشتم کارم رو از پادویی شروع کردم تا رسیدم به این جا من هنوز تازه کارم در نتیجه با تازه کارا هم کار می کنم
_ خواهش می کنم بهم بگو برای نویسنده شدن باید باهات بخوابم
صد در صد در نظر می گیرمش.
_ واو گرتا جدی می گم بهت افتخار می کنم
باورت نمیشه که چقدر احساس گناه می کردم وقتی نویسنده های کم استعداد تر از تو موفق می شدن دلم می خواست باهات تماس بگیرم ولی خب می دونستم چقدر روی نویسنده بودن و مخفی نگه داشتن اش حساسی
_ گرتا من هیچ وقت انتظار این رو نداشتم لازم نیست احساس گناه کنی
چرا هست من استعدادت رو دیدم باهم انجامش میدیم خب ؟ حتی اگر موفق نشدیم تلاش که کردیم
زمزمه کرد: _ حتی اگر موفق هم نشیم من خوشانس ترین مرد روی زمینم
جلو رفتم و انگشت هامو لایه انگشت هاش بردم
صحبت درباره لاکی شد می بینم که یه تتوی جدید داری
خندید: _ متوجه شدی پس
اسم لاکی و پیچ در پیچ با کلی خط و نشونه ی ایرلندی تتو کرده بود بامزه ولی عجیب و غریب
خب دلیل این تتو؟
_ من رو یاد باسن خوشگل تو می اندازه یک و دو تو شانس منی (لاکی به معنای خوش شانس منظورشه)
بیشتر از چند بار بدبختی رو برام به خوشبختی تبدیل کردی منو جلو کشید و عمیقا بوسید و بعد ادامه داد:
زیرش هم نوشته بود: _ و خوشحال می شم اگر موقع ارضا شدن داد بزنی ددی
ایده ی قشنگیه
┈─┈──┈˖.˖𔘓˖.˖┈──┈─┈
چند ماه بعد کریسمس به نیویورک رسیدیم کریسمس زمان مورد علاقه امه شهر رو وقتی پر زرق و برق میشه دوست دارم اما این کریسمس فرق داشت چون من و ‌جونگکوک داشتیم برای اولین بار به عنوان زوج با هم تجربه اش می کردیم به پیشنهاد جونگکوک قرار گذاشته بودیم تا بریم به سان فرانسیسکو و تعطيلات رو با یونا بگذرونیم چند باری رو باهاش تلفنی حرف زده بودم تا یه کم رابطه امون بهتر بشه
به طرز عجیبی خوب رفتار کرد و این تشویشم رو برای سفر کم تر کرد هرچند که رابطه امون هیچ وقت عالی نمیشد و صد در صد یونا ترجیح می داد جونگکوک با چلسی باشه ولی خب مرگ جونگسو یه جورایی باعث شده بود باهام کنار بیاد
چند روز قبل تر از این که برای سفر راه بیفتیم خونه ی سالی بویم آپارتمان سالی خیلی کلاسیک بود وقتی جونگکوک کاله مقدس سانتا رو روی سرش گذاشت، س*ک*س*ی ترین سانتای دنیا بود(یه جور کاله مذهب) من رو برای یکم شیطونی گوشه ی اتاق کشوند
تو س*ک*سی ترین سانتای دنیایی.
_ پس خوش به حال تو.
دست هامو دور گردنش حلقه کردم و کشیدمش سمت خودم

خب عزیزان اینم از پارت آخر امشب لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
شبتون بخیر جوجه های من 🐥🌌✨️🌙
دیدگاه ها (۱۲)

half brother فصل ۲ part : 88

half brother فصل ۲ part : 89

half brother فصل ۲ part : 86

half brother فصل ۲ part : 85

➺💭🥟│𝗟𝗶𝘃𝗲⃟𖤐هیونجین گفت که حالا همه‌ی اعضا می‌تونن مفهومی «س.....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط