half brother فصل ۲ part : 85

+ امشب چطور میدونستی که کجا پیدام کنی؟
_ وقتی که برام پیام فرستادی و گفتی همه چیز تمومه نزدیک آپارتمانت بودم مستقیم اومده بودم پیش تو و می خواستم سوپرایزت کنم همین جا روی پله ها منتظرت موندم اون پیر خرفت که خودش رو پری نگهبانت صدا می کرد اومد پیشم و گفت که جونگکوک درسته؟ می تونم از روی توصیفات گرتا بگم که خودتی میدونستم به خاطرش بر می گردی تو آدم بی عرضه! از خنده غش کردم
+ جدی ای؟ این شب
یه پری نگهبان من به نظر می رسه.
_ فهمیدی که پری نگهبانت پکیج اش از من کامل تره؟
+ اره ولی قرار نیست درباره اش بحث کنیم
_ خیلی خوب از من براش گفته بودی مثل این که!
من کل این سال ها ندیدمش ولی قبل از این که بیام اینجا بهم نشونش داد و ازش خواستم بدش به من چون می خواستم یه روز بدمش به تو لازم داشتم که پیدات کنم و از اون باید می پرسیدم که کجا پیدات کنم
+ پس اون بهت گفت که اسم کالب چیه ؟
_ نه همون اول فکرکنم می خواست زجرم بده
+ چه کار کرد؟
_ مجبورم کرد لباسم رو در بیارم
+ شوخی می کنی!!!
_ کاملا جدی ام
+ فقط همین بود؟
_ ای کاش
+ چی ؟
_ مجبورم کرد که یه تابلو توی دستم بگیرم لعنتی روش نوشته بود پسر ک*ونی!
_ ازم عکس گرفت
دستم رو روی دهنم گذاشتم و شوکه گفتم: + چی ؟
_ آره و تازه بهم گفت این مثل یه وثیقه است
+ سالی لعنتی!
_ خب مسلما بهت اهمیت میده فکر کنم دلیل کارش هم همین بود به هرحال بعد از این که راضی شدم عکس بگیرم آدرس رو بهم داد و اخطار داد که آخرین شانسمه
+ واو!
_ آره
جونگکوک چرخید سمتم و گفت: _ باید یه چیزی رو بدونم
+ باشه
_ همین قبل تر وقتی که توی کوچه تموم کردیم و بهم گفتی که برگردم پیش چلسی شنیدنش سخت بود یه قسمتی توی تو هست که باور نداره این واقعیه مثل این که هنوز توی گذشته گیر کردی و این بهم فهموند که چقدر بهت آسیب رسوندم
+ اون لحظه من فقط خیلی احساساتی شده بودم.
مخصوصا بعد از این که کل روز رو داشتم کتاب میخوندم و همه ی احساساتم از جمله ترس یهو بیرون ریختند
جونگکوک بستنی رو از دستم در آورد و گذاشت کنار دست هاشو گذاشت رو گونه هام
_ بدون شک من چلسی رو خیلی دوست داشتم ولی تو رو بیشتر هر ثانیه ای که دوباره باهات بودم مدام به خودم یادآوری می کردم که عاشق چلسام ولی احساساتم برای تو چنان قوی بودند که بالاخره تسلیم شدم وقتی سوار هواپیما شدم مطمئن بودم که میرم تا همه چیز رو بین خودم و چلسا تموم کنم
+ تو خیلی بد بهش آسیب زدی، نه؟
_ آره لیاقتش این نبود
+ متاسفم
_ اگر نامزد یا حتی ازدواج می کردیم نتیجه فرق نمی کرد انصاف نبود که باهاش بمونم ولی قلبم واسه تو باشه
+ یه جورایی حس می کنم که می دونم الان چه حسی داره

گایز اینم از پارت هدیه حمایت کنید یادتون نره
پارت هدیه دوم واستون ۱ ساعت دیگه میزارم
از شخصیت سالی خوشتون اومد؟!
دیدگاه ها (۱۷)

half brother فصل ۲ part : 86

half brother فصل ۲ part : 87

half brother فصل ۲ part : 84

half brother فصل ۲ part : 83

بخاطر داشتم به خودم اسیب میزدم ..‌دستم می‌لرزید چون مغزم دیگ...

دوست پسر دمدمی مزاج

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط