امشب با هم فیلم می بینیم ، یک فیلم گریه دار که تو از بغل
امشب با هم فیلم می بینیم ، یک فیلم گریه دار که تو از بغل من تکان نخوری و هی هق هق کنی و هی ببوسمت و قلقلکت بدهم و باز گریه ات بند نیاید . امشب برایت شاملو می خوانم که قول داده بودم ، با هم مست می کنیم ، با هم تانگو می رقصیم . با هم شام می خوریم ، شامی که من برایت پخته ام با فلفل زیاد که از تندیش اخم کنی و بدخلق شوی و من ببوسمت که یعنی لطفا مرا بیشتر از اینها دوست داشته باش. بعد کنار هم دراز میکشیم، برایت شازده کوچولو می خوانم و آنجا که شازده دنبال دوست مار می گردد با هم بغض می کنیم. بعد من تمام اندوهم نگاه می شود و زل می زنم به روی ماهت و با حسرت می گویم نمی شود خیال نباشی؟ لابلای گریه ها می خندی و می گویی نه . و می روی . و می روی، و عذاب شب باز نازل می شود....
۲۵.۶k
۰۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.