half brother فصل ۲ part : 12

گفت : _ فکر میکنی اگر میفهمید که خیلی سال قبل ما با هم بودیم و مثل خرگوش ها همدیگرو کردیم بازم تو رو اینجا کنار من میفرستاد تا باهام حرف بزنی
اون واقعا با این حرف هاش منو شوکه کرد
به محض شنیدن حرف هاش بدنم بازم بی جنبه بازی درآورد و روی حالت آماده باش رفت
گرتا : حتما باید اینو میگفتی
جونگکوک : حقیقته نیست ؟ دیوونه میشه اگه بفهمه
گرتا : من چیزی بهش نمیگم توام نگرانش نباش
پلک چشمام پریدن
اون ابروش رو بالا داد و گفت : _ داری به من چشمک میزنی
گرتا : نه چشمک نمیزنم...پلک چشمم پرید چون
جونگکوک: چون عصبی هستی و من اینو وقتی برای بار اول دیدیم به عنوان خوشامدگویی ازت دیدم
خوشحالم که میبنم هنوزم روت تاثیر عالی میزارم
گرتا : من فکر میکنم خیلی چیزها هست که تغییر نمیکنه حتی با وجود گذشت هفت سال جوری به نظر میرسه که انگار...
جونگکوک : که انگار همین دیروز بود و این به حس خیلی زجر آوره کاش بعضی چیزها هیچوقت اتفاق نمی افتاد
اون در اول به گردنم نگاه کرد بعد از مدتی به چشمام ..
جونگکوک: اون کجاست
گرتا : کی
جونگکوک : نامزدت
گرتا : من نامزد ندارم یعنی بود ولی الان دیگه همچین خبری نیست...صبر کن به لحظه تو از کجا فهمیدی من نامزد داشتم ؟
اون در اول خیلی متعجب شد بعد با ابروهای گره خورده برای مدت طولانی به زمین خیره شد
ازم پرسید : چه اتفاقی بینتون افتاد
گفتم : خب اون برای کار قصد مهاجرت به اروپا رو داشت و من باهاش نرفتم پس ازش جدا شدم
جونگکوک : الان با کسی هستی
گرتا : نه نیستم
موضوع رو از خودم برداشتم و تو زمین خودش انداختم
گرتا : چلسی واقعا دختر زیباییه
جونگکوک : آره اون خیلی زیباست و یکی از بهترین چیزهایی که سر راه من قرار گرفت
لعنتی نفسم رفت و دیگه برنگشت حس حسادت تمام وجودم رو شعله ور کرد اما مجبور بودم ادامه بدم
گرتا : اون واقعا نگران توئه چون تو یکم خشک و بی احساس خودت رو درباره ی مرگ جونگسو نشون دادی
از من خواست دلیل این رفتارت رو بپرسم و بفهمم جریان چیه من واقعا چیزی برای گفتن نداشتم چون زمان زیادیه که اون حرف ها رو دفن کردم
جونگکوک: تو بیشتر از چیزی که اون میخواد میدونی و این چیزی نیست که من میخواستم و احساسی که اون میخواد از خودم بروز بدم وجود نداره چون جونگسو یه پدر مزخرف بود و حالا مرده به طور جدی این تنها چیزی است که حالا ذهن من میتونه بهش بپردازه و من باهاش مشکلی ندارم
گرتا : این اتفاق به فاجعه شکه کننده بود
جونگکوک گفت: مامانم واقعا از این مساله شکسته شد
گرتا : مادرت قبل از این اتفاق چطور بود

سلام خوشگلای من اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
برای پارت هدیه لایکاتون بالا ۲۲ تا باشه
دیدگاه ها (۳۱)

half brother فصل ۲ part : 13

half brother فصل ۲ part : ۱۴

half brother فصل ۲ part : 11

half brother فصل ۲ part : ۱۰

black flower(p,250)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط