استوری عاشقانه
استوری عاشقانه
خواستم بهت چیزی نگم
تا با چشام خواهش کنم
درا رو بستم روت تا
احساس آرامش کنم
باور نمی کنم ولی
انگار غرور من شکست
اگه دلت میخواد بری
اصرار من بی فایدست
هر کاری میکنه دلم
تا بغضمو پنهون کنه
چی میتونه فکر تو رو
از سر من بیرون کنه
یا داغ رو دلم بذار
یا که از عشقت کم نکن
تمام تو سهم منه
به کم قانعم نکن
#شادمهر
آنقدر دوستت داشتم که
یادم نمی آید از کجا شروع شد!
داستان ما شروع نداشت اما برای من پایان داشت!
تو یکهو پایت را
همان جایی گذاشتی که نباید...
دیگر هم از من نپرس تا کی دوستم داشتی!
مثل عوض شدن فصل
مثل زرد شدن اولین برگ پاییزی
مثل عوض شدن چین پرده با اولین باد صبح سرد پاییز... که هیچ کس نفهمید کی بود...
من هم نفهمیدم انهمه احساس کی و کجا محو شد!!!
خواستم بهت چیزی نگم
تا با چشام خواهش کنم
درا رو بستم روت تا
احساس آرامش کنم
باور نمی کنم ولی
انگار غرور من شکست
اگه دلت میخواد بری
اصرار من بی فایدست
هر کاری میکنه دلم
تا بغضمو پنهون کنه
چی میتونه فکر تو رو
از سر من بیرون کنه
یا داغ رو دلم بذار
یا که از عشقت کم نکن
تمام تو سهم منه
به کم قانعم نکن
#شادمهر
آنقدر دوستت داشتم که
یادم نمی آید از کجا شروع شد!
داستان ما شروع نداشت اما برای من پایان داشت!
تو یکهو پایت را
همان جایی گذاشتی که نباید...
دیگر هم از من نپرس تا کی دوستم داشتی!
مثل عوض شدن فصل
مثل زرد شدن اولین برگ پاییزی
مثل عوض شدن چین پرده با اولین باد صبح سرد پاییز... که هیچ کس نفهمید کی بود...
من هم نفهمیدم انهمه احساس کی و کجا محو شد!!!
۴.۸k
۰۱ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.