بازیگر p16
لب های خشک شده اش را خیس کرد
با احساس سوزش در گلویش دست از خواب شیرینی که در آغوش ربکا دریافت کرده بود کشید و بیدار شد ولی با جای خالی ربکا مواجه شد
از تخت پایین رفت و با دیدن در نیمه باز ابرویی بالا انداخت؛با قدم های بی صدا سمت در رفت و راهرو را در سکوت مطلق مشاهده کرد
'یعنی رفته خونه؟!' yoongi
در حالی که به پله ها نزدیک میشد متوجه در باز اتاق کارش شد
آهسته سمت در رفت و با دیدن ربکا داخل اتاق اخم کرد و با صدایی به شدت بم شده غرید:
"اینجا چیکار میکنی ربکا؟!" yoongi
ربکا آهسته به سمتش برگشت،لبخندی زد و اشاره ای به قاب عکس داخل دستانش کرد
"بچگی هات هم اخمو بودی پسر بد!" Rebecca
یونگی اخم هایش را باز کرد و نیمچه لبخندی بر لب هایش نشاند
"چرا بیدار شدی؟" yoongi
"به محیط تازه نمیتونم عادت کنم و بخوابم،دلم می خواست اتاق کارت رو ببینم!" Rebecca
خندید و بوسه ای مهر لب های قرمز ربکا کرد اما قبل از انکه جدا بشود دستان ظریف ربکا دور گردنش حلقه شد
گذشت زمان را متوجه نمی شوند اما با کمبود نفس از هم فاصله گرفتند...فاصله ای که شاید یک اینچ بیشتر نبود!
یونگی در حالی که نفس نفس میزد صورت ربکا که در دستانش قرار داشت را نوازش کرد
"خیلی دوست دارم" yoongi
لبخندش به وجود یونگی تزریق شد
"من بیشتر!" Rebecca
_فردا صبح_*حماقتی شیرین!*
اخم را به زور بر چهره اش نشاند؛با وجود موجود شیرین کنار دستش آخن کردن اصلا ممکن نبود!
"نظرت جیه یه فنجون قهوه واسم بیاری؟!" yoongi
چشمان ربکا درخشید
"ای به چشم ددی خشن!" Rebecca
معترض اسمش را صدا زد اما تنها خنده ی دلبرانه ربکا جوابش بود !
با احساس سوزش در گلویش دست از خواب شیرینی که در آغوش ربکا دریافت کرده بود کشید و بیدار شد ولی با جای خالی ربکا مواجه شد
از تخت پایین رفت و با دیدن در نیمه باز ابرویی بالا انداخت؛با قدم های بی صدا سمت در رفت و راهرو را در سکوت مطلق مشاهده کرد
'یعنی رفته خونه؟!' yoongi
در حالی که به پله ها نزدیک میشد متوجه در باز اتاق کارش شد
آهسته سمت در رفت و با دیدن ربکا داخل اتاق اخم کرد و با صدایی به شدت بم شده غرید:
"اینجا چیکار میکنی ربکا؟!" yoongi
ربکا آهسته به سمتش برگشت،لبخندی زد و اشاره ای به قاب عکس داخل دستانش کرد
"بچگی هات هم اخمو بودی پسر بد!" Rebecca
یونگی اخم هایش را باز کرد و نیمچه لبخندی بر لب هایش نشاند
"چرا بیدار شدی؟" yoongi
"به محیط تازه نمیتونم عادت کنم و بخوابم،دلم می خواست اتاق کارت رو ببینم!" Rebecca
خندید و بوسه ای مهر لب های قرمز ربکا کرد اما قبل از انکه جدا بشود دستان ظریف ربکا دور گردنش حلقه شد
گذشت زمان را متوجه نمی شوند اما با کمبود نفس از هم فاصله گرفتند...فاصله ای که شاید یک اینچ بیشتر نبود!
یونگی در حالی که نفس نفس میزد صورت ربکا که در دستانش قرار داشت را نوازش کرد
"خیلی دوست دارم" yoongi
لبخندش به وجود یونگی تزریق شد
"من بیشتر!" Rebecca
_فردا صبح_*حماقتی شیرین!*
اخم را به زور بر چهره اش نشاند؛با وجود موجود شیرین کنار دستش آخن کردن اصلا ممکن نبود!
"نظرت جیه یه فنجون قهوه واسم بیاری؟!" yoongi
چشمان ربکا درخشید
"ای به چشم ددی خشن!" Rebecca
معترض اسمش را صدا زد اما تنها خنده ی دلبرانه ربکا جوابش بود !
- ۲۸.۴k
- ۲۱ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط