بازیگر p18
_تولد یونگی_*به زودی!*
لبخند از روی لبش پاک نمیشد
هر کس او را میدید در نگاه اول می گفت:"چه انسان شادی!"
اما شادی این پسر بی دلیل نبود،او فرشته ای را در زندگی داشت که دلیل خنده هایش شده و امروز هم تبدیل به فردی بیشتر از یک پارتنر میشود...!
کت و شلوار روی تخت را لمس می کند،با خواندن برگه ی روی آن لبخندش بیشتر میشود
"آهای آقای اخمو،اینم کت و شلواری که سفارش داده بودی
بپوشش و ساعت ۹ بیا به آدرسی که برات نوشتم
*دختر کوچولوت*"
نامه را با لب هایش لمس می کند و با قلبی پر از عواطف لباس را تن می کند
عطر مورد علاقه ی ربکا را برای امضای شخصیتش میزند و سوار ماشینش میشود
در های مقابلش باز میشود
فضای مهمانی بسیار کلاسیک و مطابق میل یونگی است!
"ببین دختر داری با یه مرد ۳۳ ساله چیکار میکنی!" yoongi
از دور اندام زیبایش را می بیند
لبش را می گزد و جلو می رود
دستانش خود به خود از مشت دور کمرش حلقه میشود اما جالب این است که ربکا نمی ترسد یا فاصله نمیگیرد
"خوش اومدی آقای اخمو!" Rebecca
لبخند میزند
"نیازی به زحمتت نبود،بودنت بزرگترین تولد برای منه!" yoongi
دست به سینه و حق به جانب نگاهش می کند
"امروز خیلی مهمه مگه نه؟!" Rebecca
از ته دل میخندد
"آره...واسه من خیلی مهمه!" yoongi
لبخندش پر می کشد و نیشخند میزند
دستانش را باز می کند و آهسته می گوید :
"آره...خیلی مهم!" Rebecca
لبخند میزند
"بریم با مهمونا اشنات کنم!" Rebecca
به ترتیب با همه آشنا میشوند ولی با دیدن آخرین فرد سالن اخم می کند
"تولد مبارک مرد گنده!" Brian
کمرش رو فشار میدهد
"کی بهت گفته اینو دعوت کنی؟!" yoongi
"چرا دعوت نکنم؟! برایان خیلی زحمت کشیده!" Rebecca
پوزخند زد
"بزرگترین زحمتش از بین بردن بکارت خواهرم بود!" yoongi
برایان سرش را پایین می اندازد
"من متاسفم،اشتباه کردم!" Brian
دستش را پس زد
مهمانی کم کم شروع و استیج پر از آدم های مختلف با لباس های باز بود اما چشمان یونگی فقط و فقط قفل ربکا بود و هست!
لبخند از روی لبش پاک نمیشد
هر کس او را میدید در نگاه اول می گفت:"چه انسان شادی!"
اما شادی این پسر بی دلیل نبود،او فرشته ای را در زندگی داشت که دلیل خنده هایش شده و امروز هم تبدیل به فردی بیشتر از یک پارتنر میشود...!
کت و شلوار روی تخت را لمس می کند،با خواندن برگه ی روی آن لبخندش بیشتر میشود
"آهای آقای اخمو،اینم کت و شلواری که سفارش داده بودی
بپوشش و ساعت ۹ بیا به آدرسی که برات نوشتم
*دختر کوچولوت*"
نامه را با لب هایش لمس می کند و با قلبی پر از عواطف لباس را تن می کند
عطر مورد علاقه ی ربکا را برای امضای شخصیتش میزند و سوار ماشینش میشود
در های مقابلش باز میشود
فضای مهمانی بسیار کلاسیک و مطابق میل یونگی است!
"ببین دختر داری با یه مرد ۳۳ ساله چیکار میکنی!" yoongi
از دور اندام زیبایش را می بیند
لبش را می گزد و جلو می رود
دستانش خود به خود از مشت دور کمرش حلقه میشود اما جالب این است که ربکا نمی ترسد یا فاصله نمیگیرد
"خوش اومدی آقای اخمو!" Rebecca
لبخند میزند
"نیازی به زحمتت نبود،بودنت بزرگترین تولد برای منه!" yoongi
دست به سینه و حق به جانب نگاهش می کند
"امروز خیلی مهمه مگه نه؟!" Rebecca
از ته دل میخندد
"آره...واسه من خیلی مهمه!" yoongi
لبخندش پر می کشد و نیشخند میزند
دستانش را باز می کند و آهسته می گوید :
"آره...خیلی مهم!" Rebecca
لبخند میزند
"بریم با مهمونا اشنات کنم!" Rebecca
به ترتیب با همه آشنا میشوند ولی با دیدن آخرین فرد سالن اخم می کند
"تولد مبارک مرد گنده!" Brian
کمرش رو فشار میدهد
"کی بهت گفته اینو دعوت کنی؟!" yoongi
"چرا دعوت نکنم؟! برایان خیلی زحمت کشیده!" Rebecca
پوزخند زد
"بزرگترین زحمتش از بین بردن بکارت خواهرم بود!" yoongi
برایان سرش را پایین می اندازد
"من متاسفم،اشتباه کردم!" Brian
دستش را پس زد
مهمانی کم کم شروع و استیج پر از آدم های مختلف با لباس های باز بود اما چشمان یونگی فقط و فقط قفل ربکا بود و هست!
- ۲۷.۸k
- ۲۶ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط