چند پارتی برادر سختگیر و وحشی من...
p36
ا.ت فهمید داره به پاهاش نگاه میکنه
ا.ت: تهیونگ یکم آدم باش چرا اینقدر بیشعوری نگاه نکن
تهیونگ پک آخر سیگار رو کشید
ته: اه اینم تموم شد که
خواست بعدی رو روشن کنه که ا.ت تو یه حرکت سیگار رو پرت کرد وسط آبا
تهیونگ: یا تو چته!!
ا.ت: نننننککککششششش
تهیونگ که خسته شده بود سرشو یه دور چرخوند و پوفی کشید و به ا.ت خیره شد(از اون نگاهای طلب کار)
ته: که نکشم!
ا.ت: اره ن...
قبل از تموم شدن حرفش تهیونگ سرشو گرفت و شروع کرد به خوردن از لبای ا.ت ...مکایی که تهیونگ میزد به شدت لذت بخش بود و مزه سیگار ا،تو بیشتر تو حس فرو میبرد تو این کیس چی بود؟صدای داد تهیونگ که میگفت(کنارم بمون از تو این گیجی درم بیار بهم بگو که برات چیم بگو که من تو رو چی حساب کنم)و پر از فریادای معصومانه ا.ت که میگفت(لطفا حالا که فهمیدم چه حسی روت ندارم نرو لطفا وقتی پدرمو دیدم منو ترک نکن)
از بی نفسی از هم جدا شدن...بحث سیگار داشت کلید قفل زبونشون میشد اما این کلید...
ا.ت: چیکار کردی؟(اروم و خشدار)
تهیونگ: مگه تو چیکار کردی؟(بم_خشدارررر)
ا.ت: من...
تهیونگ: دلیل نمیخواد نه؟وقتی تو بدی یه پسر دیگه رو میدی یعنی گرفتن بوی من اذیتت نمیکنه اما ارزون نیس چون کاری که من میکنم خفه کردن صداته نه کشیدن سیگار از بین لبات
ا.ت: تهیونگ!
تهیونگ بیخیال دختر خیلی وقته داری بوشو میدی اگه چیزی نمیگم دلیل نمیشه که نفهمم
تهیونگ احی کشید (برم یه بسته دیگه بردارم یعنی؟)زمزمه کرد و رفت توی ماشین...ا.ت موند و شُکی که ناراحتش کرده بود...
ا.ت: چرا؟چرا دوباره نزدی زیر گوشم لعنتی؟چرا اینجوری خوردم کردی؟
ا.ت باورش نمیشد یهو برادرش اینجوری فرق کرده رو شن های زمین افتاد و به پاهاش نگاه کرد
باید میگفت که جونگکوک رو دیده؟بدتر میشد نه؟رفته بود توی بغل اون دیگه اون کوه نوردی لعنتی
ا.ت: باور کن اگر دوستت نداشتم اینقدر ضعیف نبودم
بعد از چند دقیقه ا.ت بلند شد و لباساشو تکوند و رفت نشست توی ماشین
ا.ت: بریم(صدای گرفته)
صدای خیلی گرفته و گریه حالت باعث شد که تهیونگ خودشو جمع کنه و زیر چشمی بهش نگاهی انداخت...اره خب صداش یه لحظه نگرانش کرد
تهیونگ: کجا
ا.ت؛ هتل
بی حرف ماشین رو به اون سمت روند.....ا.ت روی تخت افتاد و نگاهی به لباسایی که بوی کوک رو میدا کرد
ا.ت: اصلا مگه خیانت کردم؟این چه رفتاریه
...
ویو ساعت ۳شب
ا.ت ویو
پوففف سی و یکمین برگه رو مچاله کردم میخواستم یه نامه خوب بنویسم ولی همش میشد تخلیه حرف و این چیزی نیس که بخوام اون بعد از رفتنم ببینه....بهتره یکم استراحت کنم اره...اره ا.ت جان برو یکم استراحت کن
ا.ت رفت توی بالکن و به دلیل دلش گفت برو توی اتاق تهیونگ و انگار هم که مغزشم کنجکاو دیدن دوباره چهره ای بود که ۱۲ سال داشت میدیدش....وارد...
60❤️💋✌🏿
ا.ت فهمید داره به پاهاش نگاه میکنه
ا.ت: تهیونگ یکم آدم باش چرا اینقدر بیشعوری نگاه نکن
تهیونگ پک آخر سیگار رو کشید
ته: اه اینم تموم شد که
خواست بعدی رو روشن کنه که ا.ت تو یه حرکت سیگار رو پرت کرد وسط آبا
تهیونگ: یا تو چته!!
ا.ت: نننننککککششششش
تهیونگ که خسته شده بود سرشو یه دور چرخوند و پوفی کشید و به ا.ت خیره شد(از اون نگاهای طلب کار)
ته: که نکشم!
ا.ت: اره ن...
قبل از تموم شدن حرفش تهیونگ سرشو گرفت و شروع کرد به خوردن از لبای ا.ت ...مکایی که تهیونگ میزد به شدت لذت بخش بود و مزه سیگار ا،تو بیشتر تو حس فرو میبرد تو این کیس چی بود؟صدای داد تهیونگ که میگفت(کنارم بمون از تو این گیجی درم بیار بهم بگو که برات چیم بگو که من تو رو چی حساب کنم)و پر از فریادای معصومانه ا.ت که میگفت(لطفا حالا که فهمیدم چه حسی روت ندارم نرو لطفا وقتی پدرمو دیدم منو ترک نکن)
از بی نفسی از هم جدا شدن...بحث سیگار داشت کلید قفل زبونشون میشد اما این کلید...
ا.ت: چیکار کردی؟(اروم و خشدار)
تهیونگ: مگه تو چیکار کردی؟(بم_خشدارررر)
ا.ت: من...
تهیونگ: دلیل نمیخواد نه؟وقتی تو بدی یه پسر دیگه رو میدی یعنی گرفتن بوی من اذیتت نمیکنه اما ارزون نیس چون کاری که من میکنم خفه کردن صداته نه کشیدن سیگار از بین لبات
ا.ت: تهیونگ!
تهیونگ بیخیال دختر خیلی وقته داری بوشو میدی اگه چیزی نمیگم دلیل نمیشه که نفهمم
تهیونگ احی کشید (برم یه بسته دیگه بردارم یعنی؟)زمزمه کرد و رفت توی ماشین...ا.ت موند و شُکی که ناراحتش کرده بود...
ا.ت: چرا؟چرا دوباره نزدی زیر گوشم لعنتی؟چرا اینجوری خوردم کردی؟
ا.ت باورش نمیشد یهو برادرش اینجوری فرق کرده رو شن های زمین افتاد و به پاهاش نگاه کرد
باید میگفت که جونگکوک رو دیده؟بدتر میشد نه؟رفته بود توی بغل اون دیگه اون کوه نوردی لعنتی
ا.ت: باور کن اگر دوستت نداشتم اینقدر ضعیف نبودم
بعد از چند دقیقه ا.ت بلند شد و لباساشو تکوند و رفت نشست توی ماشین
ا.ت: بریم(صدای گرفته)
صدای خیلی گرفته و گریه حالت باعث شد که تهیونگ خودشو جمع کنه و زیر چشمی بهش نگاهی انداخت...اره خب صداش یه لحظه نگرانش کرد
تهیونگ: کجا
ا.ت؛ هتل
بی حرف ماشین رو به اون سمت روند.....ا.ت روی تخت افتاد و نگاهی به لباسایی که بوی کوک رو میدا کرد
ا.ت: اصلا مگه خیانت کردم؟این چه رفتاریه
...
ویو ساعت ۳شب
ا.ت ویو
پوففف سی و یکمین برگه رو مچاله کردم میخواستم یه نامه خوب بنویسم ولی همش میشد تخلیه حرف و این چیزی نیس که بخوام اون بعد از رفتنم ببینه....بهتره یکم استراحت کنم اره...اره ا.ت جان برو یکم استراحت کن
ا.ت رفت توی بالکن و به دلیل دلش گفت برو توی اتاق تهیونگ و انگار هم که مغزشم کنجکاو دیدن دوباره چهره ای بود که ۱۲ سال داشت میدیدش....وارد...
60❤️💋✌🏿
- ۳۸.۷k
- ۲۰ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط