چند پارتی برادر سختگیر و وحشی من...
p_25
ا.ت: کی نمیزاره من دوست پسر داشته باشم؟کی هر بار میپرسه کجا بودی تو جعمتون پسر بود یا نه؟کی هر بار بهم میگه پسرا بدنتو میبینن نه خودتو؟کی وقتی جونگکوک بهم اعتراف کرد دستشو شکوند؟کی...
ته: من!
ا.ت: ...
ته: اره همشون من بودم الانم واس این واقعا گفتم کاپلیم چون دیدم تو گفتی و منم گفتم شاید باز هورمونات بهم ریخته و میخوای سر هر چیزی بزنی زیر گریه..اره واس اینا گفتم(جدی و تند حرف زدن)
ا.ت: اره فک کنم میخوام بزنم زیر گریه(اروم)چون تو تو چیزایی که بهت مربوط نیس دخالت میکنی...تو از بچگی زندگی منو جهنم کردی
ا.ت روشو کرد اونور و رفت اما یه لحظه برگشت سمت تهیونگ و گفت
ا.ت: یک درصد فکر نکن بیای دنبالم
تهیونگ ویو
پوففف چرا هواسم نیس پریوده
&ببخشید نمیاید؟
ته: نه منتفی شد فقط چیز یکی هست دورتون بیکار باشه؟
&بله؟
...
>خوب الان میگید هر جا این خانوم رفت از دور بپانش
ته: اره مراقبش باش نزار کسی بره سمتش
>باشه
از اونجا دور شدم و با پرسش یه سوپری مدرن پیدا کردم و انواع خوراکی گرفتم و تقریبا ۳ پلاستیکی شد حساب کردم و برگشتم تو ماشین و کیسههای پلاسایک رو صندلی های پشت گذاشتم و خواستم دور شم که یه دختر جوون امد جلو
اینا: سلام آقا خوشتیپه
ته: سلام خانوم زیبا
اینا: ببینم وقتت خالیه یکم با هم حرف بزنیم؟من ازت خوشم امده
ته: هوم البته
در ماشین رو قفل کردم به دختر زیبای جلوم نگاه کردم
اینا: میتونم دستتو بگیرم؟
دست دختر رو گرفتم و شروع کردیم راه رفتن
ته: ببینم اینجا چیکار میکنی
اینا: اوههه چه زود شروع میکنی...من خب اینجا با دوستام امدم اما یهو تو رو دیدم و فهمیدم که خیلی بامزه ای و جذاب...دوست داشتم بیشتر بشناسمت
ته: من تهیونگم
اینا: اینا هستم...تو چرا قبول کردی باهام بیای؟
ته: تو چشمات شیطونی موج میزنه دلم خداست بیشتر ببینمش🤤
...
ا.ت ویو
میدونم...اشتباه از من بود نباید میگفتم کاپلیم...نباید فکر میکردم برادرم داره بیشتر از یه پسر ناتنی میشه...ا.ت سعی کن منطقی باشی اشکال نداره..ناراحتی؟اشکال نداره
باید برم ازش معذرت بخوام...حالا هرچقدرم اون زیاده روی کرده
ا.ت به همون جایی که تهیونگو ول کرد برگشت و سعی کرد دنبالش بگرده اما نبود
ا.ت: شاید تو ماشینه
ا.ت بهسمت پارکینگ ماشین حرکت کرد و وقتی نزدیک شد تهیونگ و یه دختر رو دید که کنار هم میرفتن و میخندیدن...نگاهش به دستشون افتاد
ا.ت: ولی من میخواستم عاشقت کنم نامرد
ا.ت دو به شک بود بره جلوش یا نه؟
ا.ت: ولش کن مگه میخواد چی بشه؟
به سمت تهیونگ رفتم و با دیدنم مثل همیشه نگاهم کرد
ا.ت: سلام خانوم
اینا: سلام!شما؟
ا.ت: من خواهر ایشونم شرمنده مزاحم شدم...تهیونگ سویچ ماشینو میدی؟
تهیونگ: بیا
با گرفتن سوئیچ خواست معذرت بخواد اما تهیونگ...
60❤️🫀🤨
ا.ت: کی نمیزاره من دوست پسر داشته باشم؟کی هر بار میپرسه کجا بودی تو جعمتون پسر بود یا نه؟کی هر بار بهم میگه پسرا بدنتو میبینن نه خودتو؟کی وقتی جونگکوک بهم اعتراف کرد دستشو شکوند؟کی...
ته: من!
ا.ت: ...
ته: اره همشون من بودم الانم واس این واقعا گفتم کاپلیم چون دیدم تو گفتی و منم گفتم شاید باز هورمونات بهم ریخته و میخوای سر هر چیزی بزنی زیر گریه..اره واس اینا گفتم(جدی و تند حرف زدن)
ا.ت: اره فک کنم میخوام بزنم زیر گریه(اروم)چون تو تو چیزایی که بهت مربوط نیس دخالت میکنی...تو از بچگی زندگی منو جهنم کردی
ا.ت روشو کرد اونور و رفت اما یه لحظه برگشت سمت تهیونگ و گفت
ا.ت: یک درصد فکر نکن بیای دنبالم
تهیونگ ویو
پوففف چرا هواسم نیس پریوده
&ببخشید نمیاید؟
ته: نه منتفی شد فقط چیز یکی هست دورتون بیکار باشه؟
&بله؟
...
>خوب الان میگید هر جا این خانوم رفت از دور بپانش
ته: اره مراقبش باش نزار کسی بره سمتش
>باشه
از اونجا دور شدم و با پرسش یه سوپری مدرن پیدا کردم و انواع خوراکی گرفتم و تقریبا ۳ پلاستیکی شد حساب کردم و برگشتم تو ماشین و کیسههای پلاسایک رو صندلی های پشت گذاشتم و خواستم دور شم که یه دختر جوون امد جلو
اینا: سلام آقا خوشتیپه
ته: سلام خانوم زیبا
اینا: ببینم وقتت خالیه یکم با هم حرف بزنیم؟من ازت خوشم امده
ته: هوم البته
در ماشین رو قفل کردم به دختر زیبای جلوم نگاه کردم
اینا: میتونم دستتو بگیرم؟
دست دختر رو گرفتم و شروع کردیم راه رفتن
ته: ببینم اینجا چیکار میکنی
اینا: اوههه چه زود شروع میکنی...من خب اینجا با دوستام امدم اما یهو تو رو دیدم و فهمیدم که خیلی بامزه ای و جذاب...دوست داشتم بیشتر بشناسمت
ته: من تهیونگم
اینا: اینا هستم...تو چرا قبول کردی باهام بیای؟
ته: تو چشمات شیطونی موج میزنه دلم خداست بیشتر ببینمش🤤
...
ا.ت ویو
میدونم...اشتباه از من بود نباید میگفتم کاپلیم...نباید فکر میکردم برادرم داره بیشتر از یه پسر ناتنی میشه...ا.ت سعی کن منطقی باشی اشکال نداره..ناراحتی؟اشکال نداره
باید برم ازش معذرت بخوام...حالا هرچقدرم اون زیاده روی کرده
ا.ت به همون جایی که تهیونگو ول کرد برگشت و سعی کرد دنبالش بگرده اما نبود
ا.ت: شاید تو ماشینه
ا.ت بهسمت پارکینگ ماشین حرکت کرد و وقتی نزدیک شد تهیونگ و یه دختر رو دید که کنار هم میرفتن و میخندیدن...نگاهش به دستشون افتاد
ا.ت: ولی من میخواستم عاشقت کنم نامرد
ا.ت دو به شک بود بره جلوش یا نه؟
ا.ت: ولش کن مگه میخواد چی بشه؟
به سمت تهیونگ رفتم و با دیدنم مثل همیشه نگاهم کرد
ا.ت: سلام خانوم
اینا: سلام!شما؟
ا.ت: من خواهر ایشونم شرمنده مزاحم شدم...تهیونگ سویچ ماشینو میدی؟
تهیونگ: بیا
با گرفتن سوئیچ خواست معذرت بخواد اما تهیونگ...
60❤️🫀🤨
- ۳۳.۳k
- ۱۱ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط