چند پارتی برادر سختگیر و وحشی من...

p_23

تهیونگ: الو سلام
هانا: شما؟
ته: برادر ا،تم کیم تهیونگ
هانا: اها بعله چیزی شده چرا به ما زنگ زدید فک میکنید ا.ت اینجاس؟
تهیونگ نه بابت رفتار اون دفعه منو ببخشید فقط میخواستم اگه میشه با خرج من به جزیره نامی بیاید
هانا: اونجا چرا؟
تهیونگ: دو روز دیگه تولد ا،ته میخوام دوستاش پیشش باشن پس هرکی که دوست داری همراه خودت بیار
هانا: من نگفتم میام اصلا که چی تو میخوای واسع ا.ت تولد بگیری؟به نظرت با تو بهش خوش میگذره؟

تهیونگ به آینه توی اتاقش نگاه کرد و به چشمای خنثی خودش خیره شد...قطعا که ا.ت با این نگاه سازش نداشت اون نمیتونست با تهیونگ بهش خوش بگذرونه

تهیونگ: در این باره حق با شماست...من تو اون تولد نیستم فقط شمایید که با کارت من میرید شهر بازی و آخر به آدرسی که میفرستم میاید تا جشن بگیرید و دور هم کیک و هرچی که میخواد بخورید
هانا: چرا داری اینکارو میکنی؟
تهیونگ: خبر داری که ا.ت مادر و پدرشو الان از دست داده
هانا: بله خدا رحمتش کنه ولی بازم...
تهیونگ: من تنها هامیشم و اون هر سال تولدشو جشن گرفته پس امسالم باید جشن بگیریم براش...تعداد افراد رو بهم پیامک کن من براتون بلیت میخرم و خونتون میفرستم و وفتی رسیدید وارد هتلی که من براتون رزرو کردم میشید
هانا: آقای کیم من مطمئن نیستم که کار درستی باشه
تهیونگ: چرا؟
هانا: آخه ا.ت بهم گفت که روز تولدش قراره پدرشو ببینه
تهیونگ: بله خبر دارم که بهتون گفته(از روی چتایی که برداشته بود)ولی جشن رو روز بعدش میگیریم اون روز اصلی فقط خودش و پدرش کل شهر رو میگردن
هانا: هوففففف باشه فقط یه چیزی...من واقعا درک نمیکنم که چرا اینکارو میکنید به نظرم دلیلی که گفتید قانع کننده نبود
تهیونگ: از نظر من قانع کنندس...عصر بخیر خداحافظ
و بوق ازاد

هانا ویو
ها قطع کرد؟پرو....خیلیم خب الان باید ببینم کیو بیارم بهتره....هان که صد در صد میاد مثل همیشه و باید به بچهای دیگه هم بگم...

تهیونگ ویو
با من بهش خوش نمیگذره!چرا وقتی واقعیتو میدونی بازم با شنیدنش ناراحت میشی تهیونگ؟خب راسته چرا خوشحال بشه واقعا من حتی یه بارم خوبی بهش نکردم
صدای ا.ت تو سرم امد که گفت (هم عصبی تر شدی هم مهربون تر)..(هه...من نباید دو روز کنارت باشم....همین چند وقتی که مامان و بابا نبودن تو جوری زدی تو گوشم که استخون فکم درد میکنه جوری مچمو فشار دادی سیاهه گردنم بخاطر دندونت کندن و فشار اون دستات سیاهه اها یادم رفت بگم کدوم عوضی ای منو با چک از خواب بیدار کرد)...(نه ولی تو فرودگاه جوری زدیم زمین که مچ پام داره از درد میترکه...)


حرفای ا.ت تو سرش بود و اون باری که تهیونگ رو رد کرد و خواست با دوستاش بره شهر بازی جلو چشماش بود...سرشو با بی‌حوصلگی به ...
50😪❤️🤡
دیدگاه ها (۲۲)

چند پارتی برادر سختگیر و وحشی من...

چند پارتی برادر سختگیر و وحشی من...

چند پارتی برادر سختگیر و وحشی من...

چند پارتی برادر سختگیر و وحشی من...

باورم نمیشه قشنگام...هنوز یه هفته نشده....هفتادتایی شدنمون م...

love Between the Tides²⁶رفتم سوار ماشین شدم تهیونگ: دو ساعت ...

love Between the Tides²³م:شما چند وقته همو میشناسید؟ با سرعت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط