بعضی وقتا دلم از سن و سالم میگیرد میخواهم کودک باشم هروقت
بعضی وقتا دلم از سن و سالم میگیرد میخواهم کودک باشم هروقت که ناراحت و غمگین بودن به آغوش مادرم پناه ببرم. بزرگ که باشی باید اشک و بغض های زیادی دفع کنی. دلم برای قصه های مامان بزرگم و دستای پر محبت بابا بزرگم تنگ شده. تو کودکی تنها دغدغمون این بود که تو بازی لباسمون کثیف نشه بلکه مامان دعوا کنه. قهر های خواهر برادری که به یه روز هم نمی کشید. کاش در همان سن کودکی باقی می ماندیم با بزرگ شدن دغدغه ها بیشتر نمیشد. کاش هنوزم قهرامون لحظه ای بود گریه هامون دقیقه ای. کاش خنده از لبمون فرار نمیکرد دلمون پر از کینه های تیر و تاریک نمیشد...
۱۰.۳k
۰۱ فروردین ۱۴۰۲