Part33
#Part33
۴ساعت بعد ...
#یاشار
داشتم به عادت همیشگیم میرفتم توی حیاط تا مثل تموم این سال نقشمو یبار دیگه مرور کنم و ذهنمو خالی کنم که با صحنه ای که دیدم خون تو رگام یخ بست ... عوضی دیوث ....
#هلیا
ای بابا !
حالا وقت بی خوابی بود که بزنه به سرم ؟
میشه گفت نیم ساعت بود که هی این پا و اون پا میکردم تا بخوابم ولی فایده نداشت ...
با یاد آوری اینکه من یک هفته اس که دانشگاه نرفتم و درس عقب افتاده دارم تصمیم گرفتم هرچی که توی گوشی دارم و برم توی حیاط بخونم هوا هم که عالی
رفتم بیرون و باسر پایین رسیدم به پله ها که بازوم کشیده شده و وقتی به دیوار خوردم چهره ارسلان برام نمایان شد
- گیرت آوردم بچه !
اومدم با پاهام بزنم بین پاهاش که بلافاصله با چرخوندنم دهنم و هم گرفت که سر صدا نکنم...
خدایا .... خودت کمکم کن بلایی سرم نیاره
بوسه ای روی گردنم کاشت و گفت :
- باهام راه بیای اذیتت نمیکنم ! باشه؟ میخوام ...
با صدای کسی حرفش نصفه موند :
- خفه شو ک***کش !
به به عجب پارتییییی
انتظار دارم نظرتونو نسبت به این پارت خفن واسم کامنت کنید 😎
۴ساعت بعد ...
#یاشار
داشتم به عادت همیشگیم میرفتم توی حیاط تا مثل تموم این سال نقشمو یبار دیگه مرور کنم و ذهنمو خالی کنم که با صحنه ای که دیدم خون تو رگام یخ بست ... عوضی دیوث ....
#هلیا
ای بابا !
حالا وقت بی خوابی بود که بزنه به سرم ؟
میشه گفت نیم ساعت بود که هی این پا و اون پا میکردم تا بخوابم ولی فایده نداشت ...
با یاد آوری اینکه من یک هفته اس که دانشگاه نرفتم و درس عقب افتاده دارم تصمیم گرفتم هرچی که توی گوشی دارم و برم توی حیاط بخونم هوا هم که عالی
رفتم بیرون و باسر پایین رسیدم به پله ها که بازوم کشیده شده و وقتی به دیوار خوردم چهره ارسلان برام نمایان شد
- گیرت آوردم بچه !
اومدم با پاهام بزنم بین پاهاش که بلافاصله با چرخوندنم دهنم و هم گرفت که سر صدا نکنم...
خدایا .... خودت کمکم کن بلایی سرم نیاره
بوسه ای روی گردنم کاشت و گفت :
- باهام راه بیای اذیتت نمیکنم ! باشه؟ میخوام ...
با صدای کسی حرفش نصفه موند :
- خفه شو ک***کش !
به به عجب پارتییییی
انتظار دارم نظرتونو نسبت به این پارت خفن واسم کامنت کنید 😎
۳.۶k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.