Part32
#Part32
رفتم آشپز خونه سه تا فنجون قهوه ریختم
اول یاشار
بعد علیهان
و در آخر ارسلان :
- حیف تو نیست که اومدی توهمچین محیط خشن و پسرونه ای که واسه روح لطیفت مناسب نیست؟ تو الان باید توی عمارت من مث یه ملکه باهات رفتار بشه !
با لبخند خجالت زده ای حرفم و شروع کردم و کم کم به پوزخند تبدیلش کردم :
- کافیه فقط یبار دیگه پاتو از حدت جلوتر بزاری تا روح لطیف منو هم ببینی !
و بعد کنار یاشار نشستم ...
#یاشار
با سوالی که علیهان ازم پرسید پوزخند عمیقی زدم .
- مهد کودک راه انداختی یاشار ؟
خَدمت و کردی عضو جدید ؟!
دختر آوردی تو باند !؟
تغیر کردی نمیشناسمت !
- هع من نه مهدکودک راه انداختم نه دختر آوردم نه خدمم و کردم عضو جدید !
این خودش یکی از مث منه !
خدمه منو تو هم نیست !
- پس واسه چی قهوه هارو این آورد؟! بگو دیگه !
- چون خواستم به پری کمکم کنم ! گفتم اینهمه راه نره و برگرده منکه دارم میرم تو راه قهوه هارو هم ببرم ! نمیدونستم کمک جرمه !
- دختر جون ! یه مافیایی از این کارا نمی ....
پرید تو حرفش و گفت :
- آها یعنی اگه کمک کنم از ارزش های مافیایی کم میشه نه ؟
عجیبه !
اومد حرفی بزنه که گفتم :
- راست میگه منم موافقم ! کمک ربطی به مافیا بودن نداره ! گروگان بگیر آدم بکش مافیا باش اینا لیاقتشون همینه ! ولی یه قهوه آوردن چیزی از مافیا بودن کم نمیکنه !
- من حرفی ندارم !
.....
۴ ساعت بعد....
این پارت و بخونین چون پارت بعدی خیلیییییی قشنگههه
رفتم آشپز خونه سه تا فنجون قهوه ریختم
اول یاشار
بعد علیهان
و در آخر ارسلان :
- حیف تو نیست که اومدی توهمچین محیط خشن و پسرونه ای که واسه روح لطیفت مناسب نیست؟ تو الان باید توی عمارت من مث یه ملکه باهات رفتار بشه !
با لبخند خجالت زده ای حرفم و شروع کردم و کم کم به پوزخند تبدیلش کردم :
- کافیه فقط یبار دیگه پاتو از حدت جلوتر بزاری تا روح لطیف منو هم ببینی !
و بعد کنار یاشار نشستم ...
#یاشار
با سوالی که علیهان ازم پرسید پوزخند عمیقی زدم .
- مهد کودک راه انداختی یاشار ؟
خَدمت و کردی عضو جدید ؟!
دختر آوردی تو باند !؟
تغیر کردی نمیشناسمت !
- هع من نه مهدکودک راه انداختم نه دختر آوردم نه خدمم و کردم عضو جدید !
این خودش یکی از مث منه !
خدمه منو تو هم نیست !
- پس واسه چی قهوه هارو این آورد؟! بگو دیگه !
- چون خواستم به پری کمکم کنم ! گفتم اینهمه راه نره و برگرده منکه دارم میرم تو راه قهوه هارو هم ببرم ! نمیدونستم کمک جرمه !
- دختر جون ! یه مافیایی از این کارا نمی ....
پرید تو حرفش و گفت :
- آها یعنی اگه کمک کنم از ارزش های مافیایی کم میشه نه ؟
عجیبه !
اومد حرفی بزنه که گفتم :
- راست میگه منم موافقم ! کمک ربطی به مافیا بودن نداره ! گروگان بگیر آدم بکش مافیا باش اینا لیاقتشون همینه ! ولی یه قهوه آوردن چیزی از مافیا بودن کم نمیکنه !
- من حرفی ندارم !
.....
۴ ساعت بعد....
این پارت و بخونین چون پارت بعدی خیلیییییی قشنگههه
۲.۹k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.