Part31
#Part31
- بفرمایید ... ماشین اونجاست
داشتم جلوتر میرفتم که متوجه نگاه کثیف اون ارسلان شدم ...
نوچ ... اینطور نمیشد یه گوشمالی میخواست این پسر ... پرو پرو زل زده به هلیا رفته تو صورتش نباس فکش و بیارم پایین ؟!
رفتم کنارشو زدم رو کمرش و با اخم گفتم :
- بآنآ باک اوغلوم !(منو نگاه کن پسر )
ماشین اون طرفه ! گَل(بیا)
- چشم!
برگشتم و سمت ماشین رفتم که یهو بازوم گرفته شد ،بدون اینکه برگردم تشخیص دادم و گفتم :
- بگو
- فهمیدم چی گفتی !
- خب ؟
- خواستم تشکر کنم چون خودمم داشتم اذیت میشدم ... ممنون
- وظیفه بود !
#ارسلان
عضو جدید.
هعع این بچه چه خوردنی بود !
نمیشد چشم ازش برداشت ... اگه اون یاشار نمیومد اعتباری نبود که همونجا کارشو بسازم
بزار برسیم عمارت ... بالاخره که تنها گیرت میارم جوجه !
2#ساعت بعد
#هلیا
میشه گفت غذا خوردنشون یک ساعت طول کشید چون همش داشتن حرف میزدن منم که هیچی نمیفهمیدم ...
رفتن رد مبلا نشستن که منم بعد از آنها متقابلا بلند شدم یاشار با سر بهم گفت که قهوه هارو بیارم و بعد بشینم
من خودم شخصا عاشققق این پارت و مکالمه اولشونم شما چطور؟ 🙃
- بفرمایید ... ماشین اونجاست
داشتم جلوتر میرفتم که متوجه نگاه کثیف اون ارسلان شدم ...
نوچ ... اینطور نمیشد یه گوشمالی میخواست این پسر ... پرو پرو زل زده به هلیا رفته تو صورتش نباس فکش و بیارم پایین ؟!
رفتم کنارشو زدم رو کمرش و با اخم گفتم :
- بآنآ باک اوغلوم !(منو نگاه کن پسر )
ماشین اون طرفه ! گَل(بیا)
- چشم!
برگشتم و سمت ماشین رفتم که یهو بازوم گرفته شد ،بدون اینکه برگردم تشخیص دادم و گفتم :
- بگو
- فهمیدم چی گفتی !
- خب ؟
- خواستم تشکر کنم چون خودمم داشتم اذیت میشدم ... ممنون
- وظیفه بود !
#ارسلان
عضو جدید.
هعع این بچه چه خوردنی بود !
نمیشد چشم ازش برداشت ... اگه اون یاشار نمیومد اعتباری نبود که همونجا کارشو بسازم
بزار برسیم عمارت ... بالاخره که تنها گیرت میارم جوجه !
2#ساعت بعد
#هلیا
میشه گفت غذا خوردنشون یک ساعت طول کشید چون همش داشتن حرف میزدن منم که هیچی نمیفهمیدم ...
رفتن رد مبلا نشستن که منم بعد از آنها متقابلا بلند شدم یاشار با سر بهم گفت که قهوه هارو بیارم و بعد بشینم
من خودم شخصا عاشققق این پارت و مکالمه اولشونم شما چطور؟ 🙃
۲.۵k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.