رقاصانـ چشمـ طوسیـ🌪
رقاصانـ چشمـ طوسیـ🌪
پارت 8
ویو یونگی:
دیدم اون رو نفر همو بغل کردن حسودیم گل کردددد
*هوپاااا دلم برات تنگ شده بود خر منن( فیکه فحشارو جدی نگیرین)
&اینم ابراز علاقته گاو منن؟
~حالا خوبه شما گاو و خرین منه بیچاره شلغمم نیستم🫠🙄
جیهوپ از جیمین جدا شد و گفت
&عواااا پیشی ملوسمم که اینجاست
&اخ قربونت برم(خدا نکنه)
که دیدم جیمین با لپای باد کرده و چشمای حرصی داره یه جایی رو نگاه میکنه
رد نگاهشو گرفتم که فهمیدم به دست جیهوپ که رو کمرم بود و و اگه یکوچولو انگشتاش و پایین میاورد دستش دقیقا روی دی.....کم بود
دست جیهوپو گرفتم و رو به جیمین گفتم
~ هی فسقلی حسودی نکن جیهوپ دوستمه سه ساله هم ندیدیم به خدا که به چشم براذری مبینمش امگا کوچولوم
&جااااااان شما دوتا باهمیننن؟
که یهو صدای هاپ هاپ اومد
جیغ فرا بنفشی کشیدم و بیرون نگاه کردم که دیدم بم داره با تهیونگ جونگکوک که حرصی شدن میاد
درو و بستم و قفل کردم
هم من هم جیمین و هم جیهوپ به حشرات فوبیا داشتیممم
تهیونگ کوبید به در و گفت
✓یونگیییی باز کن این در بی سابوووو
~ اول به اون عیولای عضله بگو شگ هارشو دور کنه باد شااااااییییید درو باز کردم
✓بیا بیرونننننن( عربده)
که یهو جیمین دستاشو گذاشت رو گوشاش و نشست رو زمین و شروع کرد با صدای بلند گریه کردن
که شیرجه زدم سمتش
~بیبی؟ خوبی؟ گریه نکن.... باشه؟ گریه نکن دیگه
بغلض کردم و دستمو نوازش وار روی کمرش کشیدم
~باشه گریه کن.......میدونم میدونم تنها راهیه که اروم میشی
جیهوپ رفت سمت در و در و باز کردم دیدم جونگکوک بم و گرفته و داره باهاش خرف میزنه که رومون پارس نکنه
که یهو با دیدن جیمنی که داره گریه میکنه اومد پیشمون
و گفت
☆جیمینااا بم کارت نداره فقط داشت شوخی میکرد
*گمشو بیروننننن.......همتوننننن گمشین بیروننن
خواستیم بریم که دستمو گرفت و
*تو نه
همه رفتن بیرون بغلش کردم و گذاشتمش رو تخت و در و قفل کردم و کنارش دراز کشدیم و خواستم از پشت بغلش کنم که برگشت سمتم
دستشو گذاشت رو صورتم و صورتمو نوازش کرد
لبخندی زدم و دستمو بردم بین پاهاش و کشیدمش سمت خودم
وبغلش کردم و به خواب عمیقی فرو رفتیم
پرش زمانی به ساعت 2 شب:
ویو یونگی:
با صدای داد و بیداد جیهوپ و جونگکوک و تهیونگ پاشدم
&کوکی وایسااااا
✓هییی وایسا کوککک
☆کوک وایسا اخه اونا باهمن اصن شاید دارن یه کارای اون تو میکنن میخوای با صحنه بدی مواجه بشی؟
☆یعنی که چیی از ساعت 12 ظهر تا الان که 2 شبه از اون اتاق وا مونده بیرون نیومدن نمیفهمی نگران دوستمم؟( عربده)
فهمیدم جونگکوک داره میاد تو اتاق برای در اوردن حرصشم که شده.....
ادامه دارد......
پارت 8
ویو یونگی:
دیدم اون رو نفر همو بغل کردن حسودیم گل کردددد
*هوپاااا دلم برات تنگ شده بود خر منن( فیکه فحشارو جدی نگیرین)
&اینم ابراز علاقته گاو منن؟
~حالا خوبه شما گاو و خرین منه بیچاره شلغمم نیستم🫠🙄
جیهوپ از جیمین جدا شد و گفت
&عواااا پیشی ملوسمم که اینجاست
&اخ قربونت برم(خدا نکنه)
که دیدم جیمین با لپای باد کرده و چشمای حرصی داره یه جایی رو نگاه میکنه
رد نگاهشو گرفتم که فهمیدم به دست جیهوپ که رو کمرم بود و و اگه یکوچولو انگشتاش و پایین میاورد دستش دقیقا روی دی.....کم بود
دست جیهوپو گرفتم و رو به جیمین گفتم
~ هی فسقلی حسودی نکن جیهوپ دوستمه سه ساله هم ندیدیم به خدا که به چشم براذری مبینمش امگا کوچولوم
&جااااااان شما دوتا باهمیننن؟
که یهو صدای هاپ هاپ اومد
جیغ فرا بنفشی کشیدم و بیرون نگاه کردم که دیدم بم داره با تهیونگ جونگکوک که حرصی شدن میاد
درو و بستم و قفل کردم
هم من هم جیمین و هم جیهوپ به حشرات فوبیا داشتیممم
تهیونگ کوبید به در و گفت
✓یونگیییی باز کن این در بی سابوووو
~ اول به اون عیولای عضله بگو شگ هارشو دور کنه باد شااااااییییید درو باز کردم
✓بیا بیرونننننن( عربده)
که یهو جیمین دستاشو گذاشت رو گوشاش و نشست رو زمین و شروع کرد با صدای بلند گریه کردن
که شیرجه زدم سمتش
~بیبی؟ خوبی؟ گریه نکن.... باشه؟ گریه نکن دیگه
بغلض کردم و دستمو نوازش وار روی کمرش کشیدم
~باشه گریه کن.......میدونم میدونم تنها راهیه که اروم میشی
جیهوپ رفت سمت در و در و باز کردم دیدم جونگکوک بم و گرفته و داره باهاش خرف میزنه که رومون پارس نکنه
که یهو با دیدن جیمنی که داره گریه میکنه اومد پیشمون
و گفت
☆جیمینااا بم کارت نداره فقط داشت شوخی میکرد
*گمشو بیروننننن.......همتوننننن گمشین بیروننن
خواستیم بریم که دستمو گرفت و
*تو نه
همه رفتن بیرون بغلش کردم و گذاشتمش رو تخت و در و قفل کردم و کنارش دراز کشدیم و خواستم از پشت بغلش کنم که برگشت سمتم
دستشو گذاشت رو صورتم و صورتمو نوازش کرد
لبخندی زدم و دستمو بردم بین پاهاش و کشیدمش سمت خودم
وبغلش کردم و به خواب عمیقی فرو رفتیم
پرش زمانی به ساعت 2 شب:
ویو یونگی:
با صدای داد و بیداد جیهوپ و جونگکوک و تهیونگ پاشدم
&کوکی وایسااااا
✓هییی وایسا کوککک
☆کوک وایسا اخه اونا باهمن اصن شاید دارن یه کارای اون تو میکنن میخوای با صحنه بدی مواجه بشی؟
☆یعنی که چیی از ساعت 12 ظهر تا الان که 2 شبه از اون اتاق وا مونده بیرون نیومدن نمیفهمی نگران دوستمم؟( عربده)
فهمیدم جونگکوک داره میاد تو اتاق برای در اوردن حرصشم که شده.....
ادامه دارد......
۶۰۱
۲۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.