دلنوشته ام

یک روز از همین روزها دست خودم را میگیرم و میبرم یک جایِ دنج؛
اول سیلی محکمی به خودم میزنم؛
بعدش میگویم:
آرام باش دیوانه؛
هیچ کس در هیچ کجایِ این کهکشانِ مسخره به انتظار تو ننشسته است
با خودت کنار بیا؛
قبول کن که زندگی را بیش از حد احساسیش کردی؛
قبول کن که زندگی این همه احساس را نمیداند چه کند؛
تو محکومی به جُرم حملِ احساسِ بیش از حد

💔Baran
#تکست_ناب #تنهایی #تکست_خاص
دیدگاه ها (۸)

دلم خواب طولانی میخواد قضیه مرگ نیستا نه دلم میخواد بخوابم و...

خداوندا ، تو خود فرمودی:که در قلب شڪسته خانه داری💗شڪسته قلب ...

دلتنگی

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۱0

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت ۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط