خرس عسلی من
خرس عسلی من
Part:2
میسا:سلام مامان جونم
م.م:خب اولین روز مدرسه چطور بود؟!
میسا:خیلی خوب بود"تو دلش داره فحش میده"
ب.م:دخترم درسات خوب بخون باشه؟!
میسا:باشه بابا جونم
و رفت تو اتاقش و رو تختش دراز کشید
اون واقعا از درس بدش میومد ولی بخاطر مامان و باباش مدرسه میرفت.
درسته پدرش یه شرکت خیلی بزرگ داشت
اونا پولدار بودن ولی خب که چی؟!
میسا باید بخاطر اینکه پدرش شرکت داره
بعد پدرش رئیس شرکت بشه.
ولی اون دوست داشت نقاش بشه!
آرزوش بود. بخاطر همین اصلا حوصله چیزی رو نداشت چون تنها آرزوش همون بود که هیچوقت برآورده نمیشد.
پدرش روی. تصمیمی که داشت خیلی مصمم بود. خب حق هم داشت.
میسا تنها بچش بود.
"صبح"
معلم:میسا لطفا به درس گوش بده
میسا:نمیخوام"زیر لب"
معلم:میسا میشنوی؟!
همه ی نگا ها روی میسا بود
ولی میسا اصلا توجهی بهشون نداشت و داشت نقاشیش رو میکشید
که یهو معلم اومد کنار میز میسا و تهیونگ و
برگه ای که میسا داشت روش نقاشی میکشید رو پاره کرد.
اون نقاشی رو میسا از دیشب داشت میکشید
خیلی بینظیر شده بود
Part:2
میسا:سلام مامان جونم
م.م:خب اولین روز مدرسه چطور بود؟!
میسا:خیلی خوب بود"تو دلش داره فحش میده"
ب.م:دخترم درسات خوب بخون باشه؟!
میسا:باشه بابا جونم
و رفت تو اتاقش و رو تختش دراز کشید
اون واقعا از درس بدش میومد ولی بخاطر مامان و باباش مدرسه میرفت.
درسته پدرش یه شرکت خیلی بزرگ داشت
اونا پولدار بودن ولی خب که چی؟!
میسا باید بخاطر اینکه پدرش شرکت داره
بعد پدرش رئیس شرکت بشه.
ولی اون دوست داشت نقاش بشه!
آرزوش بود. بخاطر همین اصلا حوصله چیزی رو نداشت چون تنها آرزوش همون بود که هیچوقت برآورده نمیشد.
پدرش روی. تصمیمی که داشت خیلی مصمم بود. خب حق هم داشت.
میسا تنها بچش بود.
"صبح"
معلم:میسا لطفا به درس گوش بده
میسا:نمیخوام"زیر لب"
معلم:میسا میشنوی؟!
همه ی نگا ها روی میسا بود
ولی میسا اصلا توجهی بهشون نداشت و داشت نقاشیش رو میکشید
که یهو معلم اومد کنار میز میسا و تهیونگ و
برگه ای که میسا داشت روش نقاشی میکشید رو پاره کرد.
اون نقاشی رو میسا از دیشب داشت میکشید
خیلی بینظیر شده بود
۷.۹k
۲۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.