...

تو که بودی جز طوفانی در لباس نسیم؟
آمدی، لبخند زدی، ویران کردی، رفتی
نه دل، نه اعتماد، حتی اشک هم برایت مهم نبود
انگار قلبم، فقط زمینی بود
که بی‌اجازه پا گذاشتی، لگدمال کردی، و بی‌تفاوت گذشتی

تو خیال کردی شکستن من هنر است؟
نه…
هنر این است که بعد از تو هنوز بایستم
با دلی زخمی، اما سر بلند
با نگاهی که دیگر فریب برق چشمی را نمی‌خورد

تو رفتی
اما رد زخم‌هایت را با افتخار نگه می‌دارم
تا هر وقت خواستی برگردی،
بدانی که این‌جا دیگر جای تو نیست
دیدگاه ها (۰)

بهم دروغ بگو؟

چرا؟ تو حتی با من خداحافظی نکردی....

رقص با شیطان؟

تولد لوفی. هورااا!

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط