عزیزکردهیمن

عزیزکرده‌ی‌من!
مدتی‌ کم‌ از‌ دیدارمان‌ میگذرد، اما نمیدانم‌ چرا در‌ تک‌تک‌ رگ‌های‌ تنم‌، دلتنگی‌ به‌جای‌ خون‌ جریان‌ پیدا‌ کرده!؟
گویی‌ تمام ۸ زندگی‌ قبلی‌ دور‌ از‌تو، درزندانی‌ اسیر شده‌ بودم!
در ذهنم‌ این‌ چند‌روز به‌اندازه‌ مایل‌ها‌ فاصله‌ میان‌ من‌ و توست!
اکنون‌ که‌ از‌ این‌ دلتنگی‌ صحبت‌ میکنم‌، در‌همان‌ کنج‌ همیشگی‌ نشسته‌ام؛در‌ انتظار‌ دیدار‌ دوباره‌ی‌ تو!
پس‌ بی‌درنگ‌‌ سراغ‌ این‌ شیفته‌ ی دلتنگ‌ بیا!)
دیدگاه ها (۰)

من بازهم ازغمی که سال‌ها درسینه‌ام حبس‌وبه نابودی کشیده شده ...

رومئو:اگر با دست بی‌ارزشماین معبد مقدس را آلوده کنم،تاوانی ک...

- تو ستاره هارو تماشا میکردی، با نور ستاره ها نسخ می‌شدی، و ...

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست میرسم با تو به خانه از ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط