آمدی گریه کنی شعر بخوانی بروی
آمدی گریه کنی شعر بخوانی بروی
نامه ای خیس بدستم برسانی بروی
در سلام تو خداحافظی ات پیدا بود
قصدت این بود ازاول که نمانی بروی
خواستی جاذبه ات را به رخ من بکشی
شاخه ی سیب دلم را بتکانی بروی
جای آن قهوه ی فنجان که به آن لب نزدی
تلخ بود این که به جان لب برسانی بروی
بس نبود این همه دیوانه ی ماهت بودم؟
دلت آمد که مرا سر بدوانی بروی؟
جرم من هیچ ندانستن از عشق تو بود
خواستی عین قضاوت همه/دانی بروی
چشم آتش! مژه رگبار ! دو ابرو ماشه !
باید اینگونه نگاهی بچکانی بروی
باشد این جان من این تو ،بکشم راحت باش
ولی ای کاش که این شعر بخوانی بروی :(
نامه ای خیس بدستم برسانی بروی
در سلام تو خداحافظی ات پیدا بود
قصدت این بود ازاول که نمانی بروی
خواستی جاذبه ات را به رخ من بکشی
شاخه ی سیب دلم را بتکانی بروی
جای آن قهوه ی فنجان که به آن لب نزدی
تلخ بود این که به جان لب برسانی بروی
بس نبود این همه دیوانه ی ماهت بودم؟
دلت آمد که مرا سر بدوانی بروی؟
جرم من هیچ ندانستن از عشق تو بود
خواستی عین قضاوت همه/دانی بروی
چشم آتش! مژه رگبار ! دو ابرو ماشه !
باید اینگونه نگاهی بچکانی بروی
باشد این جان من این تو ،بکشم راحت باش
ولی ای کاش که این شعر بخوانی بروی :(
۶.۰k
۲۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.