Van Gogh part 3
ا/ت ویو : تو یه اتاق با تم مشکی از خواب بیدار شدم روم پتو بود بلند شدم نشستم دیدم یه لباس خواب مشکی توری تنمه از جام بلند شدم که بفهمم کجام که یه مرد اومد تو اتاق
جونیور : خانم بیدار شدین باید به ارباب خبر بدم
چی ارباب من کجام ؟
جونیور : شما توی عمارت آقای جئون هستین ایشون شمارو خریدن
چی ولی من نمیخوام اینجا باشم
جونیور : شما نخواستین و نمیتونین هم از اینجا برید با اجازه میرم به ارباب خبر بدم رفت از اتاق بیرون
اه خدا اینجا چه خبره مگه این یارو چقدر پولداره که رئیس بهترین رقصندش فروخته بهش حتما باید پول گنده ای گرفته باشه
داشتم با خودم فکر میکردم که اون مرد وارد اتاقم شد اومد سمتم
_ پس بهوش اومدی خیلی منتظرت بودم همستر کوچولو
چی همستر کوچولو چی واسه خودت میگی چرا منو خریدی
_ خیلی عصبی همسترم یکم آروم تر کوچولو
بهم نگو همستر حدتو بدون
یه تیکه از موهام گرفت تو دستش بو کرد
_ ببینم وقتی زیرم داغ کردی بازم ازم عصبی همستر
چی تو یه منحرف لعنتی گمشو اونور
میخواستم برم سمت در که بازوم گرفت انداختم رو تخت نفسم تو سینم حبس شد ل لعنتی اصلا نتونستم بفهمم کِی پرتم کرد روتخت
_ هیسسس همستر امشب قراره با اون صدای قشنگت واسم ناله کنی
دکمه پیرهنش یکی یکی بار میکرد زانو هام جمع کردم تو شکمم پیرهنش درآورد انداخت پایین تخت از مچ پام کشید کامل دراز شدم رو تخت اومد روم..........
حمایت کافی از این فیک بشه از بقیه اعضا هم میزارم میتونید تو کامنت بهم بگین از کی بزارم پارت بعد اسماته نمیزارمش توی پیج اگه میخواید دایرکت پیام بدین براتون بفرستم 🖤⛓️🪐
جونیور : خانم بیدار شدین باید به ارباب خبر بدم
چی ارباب من کجام ؟
جونیور : شما توی عمارت آقای جئون هستین ایشون شمارو خریدن
چی ولی من نمیخوام اینجا باشم
جونیور : شما نخواستین و نمیتونین هم از اینجا برید با اجازه میرم به ارباب خبر بدم رفت از اتاق بیرون
اه خدا اینجا چه خبره مگه این یارو چقدر پولداره که رئیس بهترین رقصندش فروخته بهش حتما باید پول گنده ای گرفته باشه
داشتم با خودم فکر میکردم که اون مرد وارد اتاقم شد اومد سمتم
_ پس بهوش اومدی خیلی منتظرت بودم همستر کوچولو
چی همستر کوچولو چی واسه خودت میگی چرا منو خریدی
_ خیلی عصبی همسترم یکم آروم تر کوچولو
بهم نگو همستر حدتو بدون
یه تیکه از موهام گرفت تو دستش بو کرد
_ ببینم وقتی زیرم داغ کردی بازم ازم عصبی همستر
چی تو یه منحرف لعنتی گمشو اونور
میخواستم برم سمت در که بازوم گرفت انداختم رو تخت نفسم تو سینم حبس شد ل لعنتی اصلا نتونستم بفهمم کِی پرتم کرد روتخت
_ هیسسس همستر امشب قراره با اون صدای قشنگت واسم ناله کنی
دکمه پیرهنش یکی یکی بار میکرد زانو هام جمع کردم تو شکمم پیرهنش درآورد انداخت پایین تخت از مچ پام کشید کامل دراز شدم رو تخت اومد روم..........
حمایت کافی از این فیک بشه از بقیه اعضا هم میزارم میتونید تو کامنت بهم بگین از کی بزارم پارت بعد اسماته نمیزارمش توی پیج اگه میخواید دایرکت پیام بدین براتون بفرستم 🖤⛓️🪐
۱۷.۳k
۱۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.