وقتی ازت متنفر بود...
وقتی ازت متنفر بود...
پارت سوم
ویو بورام
+چیی ؟!
م.ا:چته دخترم
+ه،هیچی باشه باشه خداحافظ
تلفن رو قطع کردم همین رو کم داشتیم پدر مادرامون برای ما چهار نفر یه خونه گرفته بودن و چون تهیونگ از من متنفره یه خونه دیگه گرفت و اگر پدر و مادرامون بفهمن بدبختیم
سریع لباس پوشیدم و سمت بیمارستان حرکت کردم رفتم داخل. بیمارستان و در اتاق ته رو باز کردم که دیدم بلهه آقای کیم بیدار هستند
_چیشده؟!نگرانمی ؟!آنقدر هل کردی
+نخیر جناب کیم ... جین پدر مادرامون برا فردا صبح بلیط دارن که میخوان بیان کره
ته،لیا،جین :چییی؟!
+نخود چی من کارهای ترخیص تهیونگ رو انجام میدم و تهیونگ رو میارم خونه فقط لیا و جین برید وسایل رو از خونه تهیونگ بیارید خونه ما
لیا و جین:اوکی اوکی
لیا و جین رفتن. و من وایستادم تا دکتر بیاد بعد از اینکه اومد تهیونگ رو معاینه کرد رفت و منم رفتم کار های ترخیص رو انجام دادم و اومدم دیدم تهیونگ لباس هاش رو عوض کرده
+چه عجب مغزش کار کرد
_شنیدم هاا
+منم گفتم بشنوی ایشش
با ته یونگ سوار ماشین شدیم و به سمت خونه رفتیم وقتی رسیدیم جین و لیا خونه بودن و وسایل رو آورده بودن
تهیونگ مثل رئیس ها نشسته بود و داشت نگاه میکرد بعد ما سه نفر مثل جن زده ها این ور و اونور می رفتیم
بعد دو ساعت خونه برگشت به زمانی که اینجا رو خریده بودن من برا همه یه قهوه درست کردم و همه با هم نشستیم فیلم دیدیم البته که تهیونگ وقتی دید باید کنار من بشینه رفت رو زمین نشست پسره کله شق
ویو تهیونگ
من از بورام خوشم نمیاد اون از همون اول هم دختری ضعیف و ظریف هست همیشه به خودم میگفتم زمان همه چی رو درست میکنه اما بیست و پنج سال گذشت نه تنها درست نشد بلکه بدتر هم شد
ویو بورام
بعد از فیلم دیدن هر کس رفت تو اتاق خودش بخوابه
پرش زمانی به فردا ویو بورام
از خواب بلند شدم که دیدم ساعت یک هست
+جیغغ
پدر مادرامون ساعت هفت صبح بلیط داشتن حتما تا الان صد بار رسیدن رفتم کارای لازم رو انجام دادم و لباسم رو عوض کردم از اتاق اومدم بیرون که همون لحظه تهیونگ هم اومد با هم رفتیم پایین که...
نظر یادت نره رفیق!!
#BTS#ARMY#BANGTAN#bts#army
پارت سوم
ویو بورام
+چیی ؟!
م.ا:چته دخترم
+ه،هیچی باشه باشه خداحافظ
تلفن رو قطع کردم همین رو کم داشتیم پدر مادرامون برای ما چهار نفر یه خونه گرفته بودن و چون تهیونگ از من متنفره یه خونه دیگه گرفت و اگر پدر و مادرامون بفهمن بدبختیم
سریع لباس پوشیدم و سمت بیمارستان حرکت کردم رفتم داخل. بیمارستان و در اتاق ته رو باز کردم که دیدم بلهه آقای کیم بیدار هستند
_چیشده؟!نگرانمی ؟!آنقدر هل کردی
+نخیر جناب کیم ... جین پدر مادرامون برا فردا صبح بلیط دارن که میخوان بیان کره
ته،لیا،جین :چییی؟!
+نخود چی من کارهای ترخیص تهیونگ رو انجام میدم و تهیونگ رو میارم خونه فقط لیا و جین برید وسایل رو از خونه تهیونگ بیارید خونه ما
لیا و جین:اوکی اوکی
لیا و جین رفتن. و من وایستادم تا دکتر بیاد بعد از اینکه اومد تهیونگ رو معاینه کرد رفت و منم رفتم کار های ترخیص رو انجام دادم و اومدم دیدم تهیونگ لباس هاش رو عوض کرده
+چه عجب مغزش کار کرد
_شنیدم هاا
+منم گفتم بشنوی ایشش
با ته یونگ سوار ماشین شدیم و به سمت خونه رفتیم وقتی رسیدیم جین و لیا خونه بودن و وسایل رو آورده بودن
تهیونگ مثل رئیس ها نشسته بود و داشت نگاه میکرد بعد ما سه نفر مثل جن زده ها این ور و اونور می رفتیم
بعد دو ساعت خونه برگشت به زمانی که اینجا رو خریده بودن من برا همه یه قهوه درست کردم و همه با هم نشستیم فیلم دیدیم البته که تهیونگ وقتی دید باید کنار من بشینه رفت رو زمین نشست پسره کله شق
ویو تهیونگ
من از بورام خوشم نمیاد اون از همون اول هم دختری ضعیف و ظریف هست همیشه به خودم میگفتم زمان همه چی رو درست میکنه اما بیست و پنج سال گذشت نه تنها درست نشد بلکه بدتر هم شد
ویو بورام
بعد از فیلم دیدن هر کس رفت تو اتاق خودش بخوابه
پرش زمانی به فردا ویو بورام
از خواب بلند شدم که دیدم ساعت یک هست
+جیغغ
پدر مادرامون ساعت هفت صبح بلیط داشتن حتما تا الان صد بار رسیدن رفتم کارای لازم رو انجام دادم و لباسم رو عوض کردم از اتاق اومدم بیرون که همون لحظه تهیونگ هم اومد با هم رفتیم پایین که...
نظر یادت نره رفیق!!
#BTS#ARMY#BANGTAN#bts#army
۴.۰k
۲۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.