𝗻𝗲𝘄 𝗲𝗱𝗶𝘁
𝗻𝗲𝘄 𝗲𝗱𝗶𝘁
تو مثل بهار میمونی ؛ در روز های پاییزی فرا رسیدی و خزانم را با طراواتت به در بردی
تو رنگ شادی هستی ، رنگ لبخند ، رنگ عشق
تورا که میبینم همرنگ تو میشوم و شادی را زندگی
میکنم.
نمیدانم از چه وقت و چه هنگامی شدی مثل همان فرشته ی نجاتی که در قصه هاست.
اما همان فرشته اینبار در قصه ها نبود، آن فرشته به چشمان خودم دیدم و احساس کردم.
احساسی که نکوترین والاترین احساسیت که هر کس میتواند داشته باشد.
تو دست نجاتی بودی که بر آمد و غم های جان فرسا را به اتمام رساند، ضربه های پی در پی که نشانه هایش قلب و رحم بود را بی اثر کرد و درک زبیایی ها، شادی و حال خوب را بر من هبه کرد...
تولدت مبارک طلوع زندگی در من:)
تو مثل بهار میمونی ؛ در روز های پاییزی فرا رسیدی و خزانم را با طراواتت به در بردی
تو رنگ شادی هستی ، رنگ لبخند ، رنگ عشق
تورا که میبینم همرنگ تو میشوم و شادی را زندگی
میکنم.
نمیدانم از چه وقت و چه هنگامی شدی مثل همان فرشته ی نجاتی که در قصه هاست.
اما همان فرشته اینبار در قصه ها نبود، آن فرشته به چشمان خودم دیدم و احساس کردم.
احساسی که نکوترین والاترین احساسیت که هر کس میتواند داشته باشد.
تو دست نجاتی بودی که بر آمد و غم های جان فرسا را به اتمام رساند، ضربه های پی در پی که نشانه هایش قلب و رحم بود را بی اثر کرد و درک زبیایی ها، شادی و حال خوب را بر من هبه کرد...
تولدت مبارک طلوع زندگی در من:)
۱۰.۰k
۲۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.