فیک جونگکوک: تاته مائه
فیکجونگکوک: تاتهمائه
part⁵
با درد بدی چشماش رو باز کرد
داخل اتاقی کوچیک با وسایل شکنجه گیر افتاده بود
به صندلی بسته شده بود
و با نور کمی که به داخل اتاق میتابید میتونست اطراف رو ببینه
در دهنش با چسب بسته شده و نمیتونست حرفی بزنه
ساعتهه گیج داخل اتاق بود که در اتاق باز شد
مَردی قد بلند به داخل امد
~ اوح بیدار شدی
سمت صندلی دیگهای که داخل اتاق بود رفت
برش داشت و روبهروی دختر قرار داد و روی نشست
~ا.تمی مگه نه؟ جانگ ا.ت دکتر شخصی جئون جونگکوک
~اوح یادم رفت چسب رو از دهنت بردارم
چسب رو از دهان دختر برداشت
" اینجا چیکار میکنم؟ "a.t
~ چه سریع..تا برش داشتم حرف زدی
" جوابمو بده "a.t
~معلومه عجلههم داری
" صد در صد چیزی ازم میخوای "a.t
~ باهوشی ولی اینجا اشتباه کردی..چیزی ازت نمیخوام
" پس چرا اینجام؟ "a.t
~ سرگرمی
" سرگرمی؟ "a.t
~ اره سرگرمی..جئون اون مَرده لی رو شکنجه کرد حالا نوبت منه که با تو اینکار رو کنم
"م..ن ظورت چیه؟ "a.t
~ جونگکوک برادره منو شکنجه کرد حالا نوبت منه که با معشوقش اینکار رو کنم
" چی؟ "a.t
از روی صندلی بلند شد و به سمت شلاق نازکی رفت
برش داشت و به سمت دختر امد
" میخوای با اون چیکار کنی؟ "a.t
~ همون کاری که جئون با برادرم کرد
شلاق رو محکم به بدن ظریف دختر کوبید
جیغهای دردناکی میکشید و بدنش رو جمع میکرد و با گریه التماسش میکرد
" نکن...تورخدا نزن "a.t
~ مطمئن باش برادرم بیشتر از التماس کرد
و محکم به زدن ادامه میداد
جیغ های دردناکی میکشید
دختر داشت تابان اشتباهات جئون رو میداد
این دنیا همینه
همینقدر بیرحم
همینقدر گُستاخ
همیشه تَر، خُشک باهم میسوزه
part⁵
با درد بدی چشماش رو باز کرد
داخل اتاقی کوچیک با وسایل شکنجه گیر افتاده بود
به صندلی بسته شده بود
و با نور کمی که به داخل اتاق میتابید میتونست اطراف رو ببینه
در دهنش با چسب بسته شده و نمیتونست حرفی بزنه
ساعتهه گیج داخل اتاق بود که در اتاق باز شد
مَردی قد بلند به داخل امد
~ اوح بیدار شدی
سمت صندلی دیگهای که داخل اتاق بود رفت
برش داشت و روبهروی دختر قرار داد و روی نشست
~ا.تمی مگه نه؟ جانگ ا.ت دکتر شخصی جئون جونگکوک
~اوح یادم رفت چسب رو از دهنت بردارم
چسب رو از دهان دختر برداشت
" اینجا چیکار میکنم؟ "a.t
~ چه سریع..تا برش داشتم حرف زدی
" جوابمو بده "a.t
~معلومه عجلههم داری
" صد در صد چیزی ازم میخوای "a.t
~ باهوشی ولی اینجا اشتباه کردی..چیزی ازت نمیخوام
" پس چرا اینجام؟ "a.t
~ سرگرمی
" سرگرمی؟ "a.t
~ اره سرگرمی..جئون اون مَرده لی رو شکنجه کرد حالا نوبت منه که با تو اینکار رو کنم
"م..ن ظورت چیه؟ "a.t
~ جونگکوک برادره منو شکنجه کرد حالا نوبت منه که با معشوقش اینکار رو کنم
" چی؟ "a.t
از روی صندلی بلند شد و به سمت شلاق نازکی رفت
برش داشت و به سمت دختر امد
" میخوای با اون چیکار کنی؟ "a.t
~ همون کاری که جئون با برادرم کرد
شلاق رو محکم به بدن ظریف دختر کوبید
جیغهای دردناکی میکشید و بدنش رو جمع میکرد و با گریه التماسش میکرد
" نکن...تورخدا نزن "a.t
~ مطمئن باش برادرم بیشتر از التماس کرد
و محکم به زدن ادامه میداد
جیغ های دردناکی میکشید
دختر داشت تابان اشتباهات جئون رو میداد
این دنیا همینه
همینقدر بیرحم
همینقدر گُستاخ
همیشه تَر، خُشک باهم میسوزه
۸.۴k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.