معین زد moin z درگیر تو بودم

درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت!
در من غزلی درد گرفت و سر زا رفت!
سجاده گشودم که بخوانم غزلم را…
سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت…
در بین غزل نام تو را داد زدم داد
آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت!
بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت
این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت؟!
من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم…
من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت…
با شانه شبی راهی زلفت شدم اما
من گم شدمو شانه پی کشف طلا رفت
دیدگاه ها (۰)

من دلم تنگه واسه یه دل خوشیه کوچیک واسه هم سفر ساده که باهاش...

حیف دیدید رفت

#Gentlemans_husband#season_Third#part_288تا به خودم اومدم دی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط