Devil...
Devil...
پارت بیست و چهارم
_______________________
ویو ا.ت
همه دور هم رو مبل نشسته بودن و به جین نگاه میکردند ...
جین:بچه چه قدرت دستی داری ...
ات:حیحح...
جین:زهر مار ...آی سرم شکست
ات:بابا یه شیشه پلاستیکی بود دیگه
جین :بیا همون و ...
پرش زمانی به هشت روز بعد*
روی مبل نشسته بود و همه پسرا رفته بودند بیرون ...
به تلوزیون خاموش زل زده بود که در باز شد جک اومد داخل ....
ات؛اوه جک شی ...پس بقیه کجان؟؟
@نمیدونم
ات:ن،نمیدونی؟!...جونگکوک گفت با شما میره بیرون
@با من که نرفت...
جک خیلی بی خیال. وارد آشپزخونه شد و یه لیوان آب گرفت...
خیلی داشت عجیب رفتار میکرد...به اپن تکیه داد و لب زد
@پس تصمیم گرفتی به اون ها اعتماد کنی !؟
ات: چ،چی؟؟...به کی؟!
@به پسرا...به جونگکوک...گفتم بهشون اعتماد نکن ولی خب...تو یه انسان احمقی بیش نیستی ...به جونگکوک اعتماد کردن یعنی با دست های خودت وارد جهنم شدن ...پسرا هم به این راحتی پشت جونگکوک رو خالی نمیکنن و به یه دختره دو روزه اعتماد نمیکنن ...
ات:من به جونگکوک اعتماد دارم...
جک خنده بلندی سر داد
@همین بده دیگه همین ...
چاقو نسبتا بزرگی رو از جا چاقویی برداشت آروم سمت ا.ت حرکت کرد
ات:چیکار میکنی؟؟برو عقب
@به دست من بمیری بهتر از اینکه که جونگکوک برای رسیدن به هدفش تو رو قربانی کنه
ات:هدف؟! قربانی؟؟...
@موضوع رو نمیدونی؟! بابا دمت گرم تو چه ساده ای هستی ...گاردت رو جلو یه شیطان پایین آوردی و دستی دستی خودت رو بهش تقدیم کردی که چی؟؟...بهش اعتماد داری
ا.ت چند قدم عقب رفت
جک هرلحظه بیشتر بهش نزدیک میشد تا جایی که ا.ت به دیوار برخورد کرد...
جک نوک چاقو رو نزدیک قلب ا.ت گذاشت
ا.ت هرکاری میکرد نمیتونست دستش رو از بین دست های جک در بیاره تا فرار کنه
هر لحظه قدرت دست جک بیشتر میشد و چاقو بیشتر داخل بدن ا.ت فرو میرفت خون رو از روی لباس سفید ا.ت میشد تشخیص داد ....همون لحظه بود که در محکم باز شد. جونگکوک سمت جک و ات دوید که....
#bts#army#fake#BTS#ARMY#BANGTAN#JUNGKOOK#JK
پارت بیست و چهارم
_______________________
ویو ا.ت
همه دور هم رو مبل نشسته بودن و به جین نگاه میکردند ...
جین:بچه چه قدرت دستی داری ...
ات:حیحح...
جین:زهر مار ...آی سرم شکست
ات:بابا یه شیشه پلاستیکی بود دیگه
جین :بیا همون و ...
پرش زمانی به هشت روز بعد*
روی مبل نشسته بود و همه پسرا رفته بودند بیرون ...
به تلوزیون خاموش زل زده بود که در باز شد جک اومد داخل ....
ات؛اوه جک شی ...پس بقیه کجان؟؟
@نمیدونم
ات:ن،نمیدونی؟!...جونگکوک گفت با شما میره بیرون
@با من که نرفت...
جک خیلی بی خیال. وارد آشپزخونه شد و یه لیوان آب گرفت...
خیلی داشت عجیب رفتار میکرد...به اپن تکیه داد و لب زد
@پس تصمیم گرفتی به اون ها اعتماد کنی !؟
ات: چ،چی؟؟...به کی؟!
@به پسرا...به جونگکوک...گفتم بهشون اعتماد نکن ولی خب...تو یه انسان احمقی بیش نیستی ...به جونگکوک اعتماد کردن یعنی با دست های خودت وارد جهنم شدن ...پسرا هم به این راحتی پشت جونگکوک رو خالی نمیکنن و به یه دختره دو روزه اعتماد نمیکنن ...
ات:من به جونگکوک اعتماد دارم...
جک خنده بلندی سر داد
@همین بده دیگه همین ...
چاقو نسبتا بزرگی رو از جا چاقویی برداشت آروم سمت ا.ت حرکت کرد
ات:چیکار میکنی؟؟برو عقب
@به دست من بمیری بهتر از اینکه که جونگکوک برای رسیدن به هدفش تو رو قربانی کنه
ات:هدف؟! قربانی؟؟...
@موضوع رو نمیدونی؟! بابا دمت گرم تو چه ساده ای هستی ...گاردت رو جلو یه شیطان پایین آوردی و دستی دستی خودت رو بهش تقدیم کردی که چی؟؟...بهش اعتماد داری
ا.ت چند قدم عقب رفت
جک هرلحظه بیشتر بهش نزدیک میشد تا جایی که ا.ت به دیوار برخورد کرد...
جک نوک چاقو رو نزدیک قلب ا.ت گذاشت
ا.ت هرکاری میکرد نمیتونست دستش رو از بین دست های جک در بیاره تا فرار کنه
هر لحظه قدرت دست جک بیشتر میشد و چاقو بیشتر داخل بدن ا.ت فرو میرفت خون رو از روی لباس سفید ا.ت میشد تشخیص داد ....همون لحظه بود که در محکم باز شد. جونگکوک سمت جک و ات دوید که....
#bts#army#fake#BTS#ARMY#BANGTAN#JUNGKOOK#JK
۱۷.۸k
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.