Devil...
Devil...
پارت بیست و ششم
_________________
_داری کم کم حوصلم رو سر میبری جک ...
@اتفاقا تازه داره به جاهای باحال میرسه ...نگو که من رو نمیشناسی...
جک قیافه اصلی خودش نمایان شد ...چشمان قرمز،لب های سرخ
_ت،تو...جک فیلیندر...شیطان درجه پنج ...تو اینجا چ،چیکار میکنی ؟!
@پس شناختی ....خدایان انتظارت رو میکشن منتظرن برگردی
_من هیچوقت برنمیگردم ...حاظر بار ها و بار ها خدایان رو بکشم ولی برنگردم
@لوسیفر که اینجوری فکر نمیکنه...میدونی برای خدایان جای تعجب داره اون ها به عنوان مجازات انداختنت تو یه بدن چاق که نمیتونست خودش رو بلند کنه یه بدن خیکی که رئیس مافیا درجه ۱۰ بود که یک قدم به ازبین رفتنش مانده بود ولی تو ....اون بدن رو تبدیل به این کردی ...الان گروهت صدر جدوله....حیفت نمیاد این بدن رو برگردونی؟!
_قرار نیست این بدن برگرده....یادت رفته ؟!....خودت کمکم کردی روحش رو داخل استخر خفه کنیم ...
@واقعا به بدن جون دادی...دلم میخواد ز،ی،ر،ت ن،ا،ل،ه کنم ...
جونگکوک با مشت زد تو دهن جک
_خفه شو جک
@به هر حال...تو ده سال تبعید شدی و الان نه سال از اون ده سال میگذره ...
_موندم آزادت کنم یا بکشمت...اگر بکشمت پیش خدایان چاپلوسی من رو میکنی و کارم سخت میشه...مگر تا زمانی که بتونم انسان کامل بشم
ویو ا.ت
با حس درد از خواب بلند شد ...تمام بدنش از عرق خیس بود ...نگاهی به اطراف انداخت تو اتاق جونگکوک بود ...
دوباره کابوس هاش سراغش اومدن بودن کابوس هایی که تا قبل از پیدا شدن جونگکوک ادامه داشت و بعد از اینکه پیش جونگکوک اومد محو شد ...کابوسش ایندفعه عجیب تر بود داخل چمن زار میدوید که افتاد وسط دریاچه عمیق و بزرگ سعی میکرد فرار کنه ولی هرسری بیشتر داخل آب فرو میرفت و نی زار ها دور پاش گره میخورد ...شخصی قد بلند که تمام مشکی بود و به انسان نمیخورد دنبالش بود و اسمش رو آروم ترسناک صدا میزد ...
از اتاق بیرون رفت ...هیچکس تو خونه نبود ...وارد آشپزخونه شد و یه لیوان آب خورد ....
ات:جونگکوک...یونگی...بچه ها ؟!...کسی نیست؟؟
انگار هیچکس نبود ....
یه قلوپ دیگه از آب خورد که برق های عمارت قطع شد
ات:چ،چیشد؟!...جونگکوک؟!....
صدای پا که داشت راه میرفت به گوشش خورد ....روی زمین وقتی راه میرفت صدای قژ قژی رو ایجاد میکرد...این عمارت هیچوقت کف زمینش همچین صدایی نمیداد...
انگار حس میکرد کسی داخل سالن وایستاده و بهش خیره شده...دوباره صدای راه رفتن ایجاد شد ...آروم چاقو رو از کنارش برداشت آماده هر حمله ای به کسی که نمیدونست حتی کیه رو داشت...
ات :جونگکوک تویی ؟!...لطفا چیزی بگو ....
نظر یادت نره رفیق !
#bts#army#fake##BTS#ARMY#BANGTAN#JUNGKOOK#JK
پارت بیست و ششم
_________________
_داری کم کم حوصلم رو سر میبری جک ...
@اتفاقا تازه داره به جاهای باحال میرسه ...نگو که من رو نمیشناسی...
جک قیافه اصلی خودش نمایان شد ...چشمان قرمز،لب های سرخ
_ت،تو...جک فیلیندر...شیطان درجه پنج ...تو اینجا چ،چیکار میکنی ؟!
@پس شناختی ....خدایان انتظارت رو میکشن منتظرن برگردی
_من هیچوقت برنمیگردم ...حاظر بار ها و بار ها خدایان رو بکشم ولی برنگردم
@لوسیفر که اینجوری فکر نمیکنه...میدونی برای خدایان جای تعجب داره اون ها به عنوان مجازات انداختنت تو یه بدن چاق که نمیتونست خودش رو بلند کنه یه بدن خیکی که رئیس مافیا درجه ۱۰ بود که یک قدم به ازبین رفتنش مانده بود ولی تو ....اون بدن رو تبدیل به این کردی ...الان گروهت صدر جدوله....حیفت نمیاد این بدن رو برگردونی؟!
_قرار نیست این بدن برگرده....یادت رفته ؟!....خودت کمکم کردی روحش رو داخل استخر خفه کنیم ...
@واقعا به بدن جون دادی...دلم میخواد ز،ی،ر،ت ن،ا،ل،ه کنم ...
جونگکوک با مشت زد تو دهن جک
_خفه شو جک
@به هر حال...تو ده سال تبعید شدی و الان نه سال از اون ده سال میگذره ...
_موندم آزادت کنم یا بکشمت...اگر بکشمت پیش خدایان چاپلوسی من رو میکنی و کارم سخت میشه...مگر تا زمانی که بتونم انسان کامل بشم
ویو ا.ت
با حس درد از خواب بلند شد ...تمام بدنش از عرق خیس بود ...نگاهی به اطراف انداخت تو اتاق جونگکوک بود ...
دوباره کابوس هاش سراغش اومدن بودن کابوس هایی که تا قبل از پیدا شدن جونگکوک ادامه داشت و بعد از اینکه پیش جونگکوک اومد محو شد ...کابوسش ایندفعه عجیب تر بود داخل چمن زار میدوید که افتاد وسط دریاچه عمیق و بزرگ سعی میکرد فرار کنه ولی هرسری بیشتر داخل آب فرو میرفت و نی زار ها دور پاش گره میخورد ...شخصی قد بلند که تمام مشکی بود و به انسان نمیخورد دنبالش بود و اسمش رو آروم ترسناک صدا میزد ...
از اتاق بیرون رفت ...هیچکس تو خونه نبود ...وارد آشپزخونه شد و یه لیوان آب خورد ....
ات:جونگکوک...یونگی...بچه ها ؟!...کسی نیست؟؟
انگار هیچکس نبود ....
یه قلوپ دیگه از آب خورد که برق های عمارت قطع شد
ات:چ،چیشد؟!...جونگکوک؟!....
صدای پا که داشت راه میرفت به گوشش خورد ....روی زمین وقتی راه میرفت صدای قژ قژی رو ایجاد میکرد...این عمارت هیچوقت کف زمینش همچین صدایی نمیداد...
انگار حس میکرد کسی داخل سالن وایستاده و بهش خیره شده...دوباره صدای راه رفتن ایجاد شد ...آروم چاقو رو از کنارش برداشت آماده هر حمله ای به کسی که نمیدونست حتی کیه رو داشت...
ات :جونگکوک تویی ؟!...لطفا چیزی بگو ....
نظر یادت نره رفیق !
#bts#army#fake##BTS#ARMY#BANGTAN#JUNGKOOK#JK
۱۷.۶k
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.