در عمق دریا دلم میخواست چشمهایم را ببندم و برای چند

در عمقِ دریا ، دلم می‌خواست چشم‌هایم را ببندم و برای چند لحظه هم که شده ، وانمود کنم که آب را فراموش کرده‌ام ! اما هرچقدر بیشتر سعی می‌کردم ، کمتر می‌توانستم به آب فکر نکنم؛ بیشتر غرق می‌شدم ...
باید همیشه به یاد داشته باشی که ماندگارترین چیزها در ذهن، آن‌هائی‌ست که وانمود به فراموش کردنشان می‌کنی. هرچقدر بیشتر بخواهی چیزی را فراموش کنی، بیشتر در ذهنت با آن بازی می‌کنی ...
برای فرار کردن از چیزی، نباید آن را فراموش کنی، خودشان کم کم فراموش می‌شوند، می‌روند ...
سعی برای فراموش کردن چیزی، درست مانند فرار کردن از سایه‌ات است. تو نباید از سایه‌ات فرار کنی ، نمی‌توانی که فرار کنی ! وقتش که برسد، خودش کم کم می‌رود ، فراموش می‌شود ...

#بابک_زمانی
Peaky blinders
دیدگاه ها (۴)

کم میدونیچطور شکستم وقتی تو به خواب رفته بودیکم میدونیکه خاط...

یه افسانه نادر هست که میگه :"کسایی که موهاشون فرفریه، تو زند...

تو چشمام نگاه کرد،دستام رو فشردو گفت با چشمایِ بسته و خیال ر...

آسمونم انگار چند وقتیه همون آسمون قبلی نیست!خشمگین... ، نارا...

روزیمن چهل ساله میشومو موهایم جوگندمیحتمابازهم شبها تنهایی ق...

چندپارتی ☆درخواستی>>>p.4ادامهات سرش پایین بود و با حرفی که د...

عزیزدلم! دلگیر نباش... آدم ها مختلف اند. هرکدام سبک خودشان ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط