همیشه عکسی هست که دیر یا زود باید پاکش کنی، پیغامی که تا
همیشه عکسی هست که دیر یا زود باید پاکش کنی، پیغامی که تا ابد نمیشه نگهش داشت، شمارهای که دیگه با بقیه فرقی نداره و اسمی که قراره از زبونت به حافظه منتقل بشه. آدم هرکاری هم کنه باز از این تکرار خلاصی نداره. تکرار لحظههایی که باید آگاهانه و با ارادهی خودش تصمیم به فراموشی بگیره. گاهی از خودت میپرسی لزومی داشت؟ تمام اون چیزهایی که از سر گذروندی لازم بود؟ و خب هیچ وقت نمیتونی مطمئن باشی. به این آه و نالهها نگاه نکن، شاید تحمل خاطرات تلخ سخت باشه، اما چیزی که محاله، بدون خاطره موندنه. درست که نگاه کنی میبینی هر تصمیم و انتخاب ما در نتیجهی مقایسه با تصمیمات و اتفاقات قبلیه، حالا خبر بد اینه که همیشه تصمیم بعدیت همین چند لحظهی دیگهست، و خبر بدتر اینه که مهم و غیر مهمشم خیلی قابل تشخیص نیست. خلاصه اون عکس و اسم و شماره هیچی نیست. مهم تویی، زمانی که نشستی و داری به عقب نگاه میکنی، اونموقع که گاهی به تلخترینها میخندی و گاهی از شادترینها اشک میریزی.
۶.۷k
۲۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.