شب بود و نسیم بود و باغ و مهتاب

شبــ بود و نسیــم بود و باغ و مهتابــ
مــن بودم و جویبـــار و بیــدارے آبـــ

وین جملہ مــرا به خامشی مے ڪَفتند
ڪاین لحظہ‌ےنابــ زندڪَی‌را دریابــ

• شفیعی‌ ڪدڪنی 🍃
دیدگاه ها (۲)

خوشحالم که موهایم سفید شده و پیشانیم خط افتاده و میان ابروها...

از ميان دو واژه انسان و انسانيت، اولى در ميان كوچه ها و دومى...

و تو هرگز ندانستی که زخم هایت ، زخم های مکررم بودندنخ های آب...

ﺁﺳﻤﺎﻥ، ﺁبیﺗﺮ،ﺁﺏ ﺁبیﺗﺮ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺍﻳﻮﺍﻧﻢ، ﺭﻋﻨﺎ ﺳﺮ ﺣﻮﺽ ﺭﺧﺖ میﺷﻮﻳﺪ ﺭ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط