اگه یادش رفته باشه چی؟ مرد از خودش پرسید، از خود ساکت مای
اگه یادش رفته باشه چی؟ مرد از خودش پرسید، از خود ساکت مایوس توی آینه. مرد توی آینه گفت یادش رفته، پس چی؟ فکر کردی هنوز یادشه؟ مرد لجش گرفت، آدم توی آینه خیلی منطقی و حرص دربیاره. پشتشو کرد به آینه، نگاه کرد به خوشه های خشک گندم توی گلدون شیشه ای، که هنوز گوشه اتاق بودن. گندمهایی که یک روز زن با خودش آورد و مرد گفت چه صحرايي بشه این اتاق بعد از تو.
گندم ها حتی از روز اولی که اومدن و خشک بودن هم خشکیده تر بودن. مرد دراز کشید روی تخت، ساکت و آروم. انگار که پذیرفته باشه از یاد رفته. انگار که باور کرده باشه دیگه تموم شده قصه های خوب قدیم. آدم توی آینه داد زد حالا اینقدرها هم غصه نداره ها. جوابشو نداد. به سقف اتاق نگاه کرد. ابری بود اتاق. رعد و برق زد. از سقف اتاق بارون می اومد، گوشه اتاق گندم های خشک زیر بارون کم کم پوسیدن. آدم توی آینه اومد کنار پنجره ایستاد، به خیابون نگاه کرد، به آدم هایی که همه داشتن می رفتن و هیچکس اومدن بلد نبود. شب اومد به زیارت شهر. مرد به خود آینه ایش گفت یادش نمیره. شبها یاد من میفته، من مطمئنم. مرد آینه ای هیچی نگفت. پنجره رو باز کرد، ایستاد روی لبه پنجره، مثل برگی که از درخت، مثل گنجشکی که از شاخه، مثل زنی که از دل، مثل اشکی که از چشم، رفت..... از ابرهای دل مرد و از ابرهای سقف اتاق بارون می اومد. خوابش برد. هیچکس نبود مرد رو بیدار کنه، برای همیشه خوابید.....
گندم ها حتی از روز اولی که اومدن و خشک بودن هم خشکیده تر بودن. مرد دراز کشید روی تخت، ساکت و آروم. انگار که پذیرفته باشه از یاد رفته. انگار که باور کرده باشه دیگه تموم شده قصه های خوب قدیم. آدم توی آینه داد زد حالا اینقدرها هم غصه نداره ها. جوابشو نداد. به سقف اتاق نگاه کرد. ابری بود اتاق. رعد و برق زد. از سقف اتاق بارون می اومد، گوشه اتاق گندم های خشک زیر بارون کم کم پوسیدن. آدم توی آینه اومد کنار پنجره ایستاد، به خیابون نگاه کرد، به آدم هایی که همه داشتن می رفتن و هیچکس اومدن بلد نبود. شب اومد به زیارت شهر. مرد به خود آینه ایش گفت یادش نمیره. شبها یاد من میفته، من مطمئنم. مرد آینه ای هیچی نگفت. پنجره رو باز کرد، ایستاد روی لبه پنجره، مثل برگی که از درخت، مثل گنجشکی که از شاخه، مثل زنی که از دل، مثل اشکی که از چشم، رفت..... از ابرهای دل مرد و از ابرهای سقف اتاق بارون می اومد. خوابش برد. هیچکس نبود مرد رو بیدار کنه، برای همیشه خوابید.....
۴۲.۵k
۱۱ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.