پارت سوم بیو گرافی ریک:
پارت سوم بیو گرافی ریک:
در فصل دوم، ریک همچنان به شدت از گروهش محافظت میکرد، همانطور که در فداکاریاش برای یافتن سوفیا مشاهده شد، علیرغم استدلال شین مبنی بر اینکه او مرده است. پس از قتل عام واکرها در انبار مزرعه هرشل و کشف سوفیا، ریک از تصمیمات خود برای به خطر انداختن گروه پشیمان شد. او همین طور حاضر نشد تا رندال، یکی از اعضای گروه متخاصم دیو و تونی را رها کند تا بمیرد. نجات جان رندال و تصمیم به رها کردن او، آخرین لحظه رقابت او با شین بود و این دو بر سر جان رندال با یکدیگر درگیر شدند. وقتی شین سعی کرد تا با کشتن رندال به ریک خیانت کند و او را بکشد، ریک در نهایت قادر به کشتن شین شد، اقدامی که به وضوح او را شکست. پس از این ماجرا و تخریب مزرعه هرشل، ریک به طرز محسوسی سردتر شد و رابطهاش با لوری، کارل و گروه تیره شد.
در فصل سوم، ریک پس از ماهها حضور در جادهها سختتر شده بود و هنوز از اعضای گروه و عمدتا لری فاصله داشت. با وجود این، ریک قادر بود از مهارتهای رهبری و تواناییهای رزمی خود برای زنده نگه داشتن گروه برای ماهها استفاده کند. او گروه را در گرفتن یک زندان متروکه هدایت کرد. در این دوره ریک نشان داد که دیگر به اعضای خارج از گروهش اعتماد ندارد و اجازه نداد که اسکار و اکسل، دو زندانی، پس از سوء قصد به او توسط توماس به گروهش بپیوندند، و نشان داد که ظالمتر شده است.پس از مرگ لوری، ریک از نظر عاطفی بسیار ناپایدار شد و تنها با تهدید وودبری بود که ریک به خودش آمد. در این مرحله، ریک بر خلاف قوانین اخلاقی و ارزشهای بالای خود در فصلهای گذشته، به رهبر بیرحم و سازشناپذیر تبدیل شد. پس از اینکه فرماندار باعث مرگ آندریا شد، ریک در نهایت شروع به اعتماد به سایر بازماندگان کرد و آنها را در زندان پذیرفت. در یک پرش شش ماهه و بین فصل سوم و چهارم، ریک از موقعیت رهبری خود دست کشید تا بیشتر بر پرورش کارل و حفظ خود در زندان تمرکز کند. در طول فصل چهارم، بسیاری از دیگر اعضای گروه به ویژه دریل دیکسون از ریک خواستند که به سمت رهبری برگردد. پس از بازگشت فرماندار و حمله به زندان، ریک به خاطر از دست دادن زندان، مرگ هرشل و مرگ احتمالی دخترش جودیت، مضطرب و پشیمان شد. پس از اینکه ریک دوباره با میشون متحد شد، کمی کنترل خود را بر روی کارل کم کرد و به خود کمی استراحت داد، البته فقط به طور موقت.
پس از اینکه او، کارل و میشون مجبور شدند خانهای را که در آن زندگی میکردند تخلیه کنند تا از کلیمرها فرار کنند، او با پوستری روبرو شد که به یک پایانه اشاره میکرد. او آنجا را به عنوان یک پناهگاه فرضی دید.
در فصل دوم، ریک همچنان به شدت از گروهش محافظت میکرد، همانطور که در فداکاریاش برای یافتن سوفیا مشاهده شد، علیرغم استدلال شین مبنی بر اینکه او مرده است. پس از قتل عام واکرها در انبار مزرعه هرشل و کشف سوفیا، ریک از تصمیمات خود برای به خطر انداختن گروه پشیمان شد. او همین طور حاضر نشد تا رندال، یکی از اعضای گروه متخاصم دیو و تونی را رها کند تا بمیرد. نجات جان رندال و تصمیم به رها کردن او، آخرین لحظه رقابت او با شین بود و این دو بر سر جان رندال با یکدیگر درگیر شدند. وقتی شین سعی کرد تا با کشتن رندال به ریک خیانت کند و او را بکشد، ریک در نهایت قادر به کشتن شین شد، اقدامی که به وضوح او را شکست. پس از این ماجرا و تخریب مزرعه هرشل، ریک به طرز محسوسی سردتر شد و رابطهاش با لوری، کارل و گروه تیره شد.
در فصل سوم، ریک پس از ماهها حضور در جادهها سختتر شده بود و هنوز از اعضای گروه و عمدتا لری فاصله داشت. با وجود این، ریک قادر بود از مهارتهای رهبری و تواناییهای رزمی خود برای زنده نگه داشتن گروه برای ماهها استفاده کند. او گروه را در گرفتن یک زندان متروکه هدایت کرد. در این دوره ریک نشان داد که دیگر به اعضای خارج از گروهش اعتماد ندارد و اجازه نداد که اسکار و اکسل، دو زندانی، پس از سوء قصد به او توسط توماس به گروهش بپیوندند، و نشان داد که ظالمتر شده است.پس از مرگ لوری، ریک از نظر عاطفی بسیار ناپایدار شد و تنها با تهدید وودبری بود که ریک به خودش آمد. در این مرحله، ریک بر خلاف قوانین اخلاقی و ارزشهای بالای خود در فصلهای گذشته، به رهبر بیرحم و سازشناپذیر تبدیل شد. پس از اینکه فرماندار باعث مرگ آندریا شد، ریک در نهایت شروع به اعتماد به سایر بازماندگان کرد و آنها را در زندان پذیرفت. در یک پرش شش ماهه و بین فصل سوم و چهارم، ریک از موقعیت رهبری خود دست کشید تا بیشتر بر پرورش کارل و حفظ خود در زندان تمرکز کند. در طول فصل چهارم، بسیاری از دیگر اعضای گروه به ویژه دریل دیکسون از ریک خواستند که به سمت رهبری برگردد. پس از بازگشت فرماندار و حمله به زندان، ریک به خاطر از دست دادن زندان، مرگ هرشل و مرگ احتمالی دخترش جودیت، مضطرب و پشیمان شد. پس از اینکه ریک دوباره با میشون متحد شد، کمی کنترل خود را بر روی کارل کم کرد و به خود کمی استراحت داد، البته فقط به طور موقت.
پس از اینکه او، کارل و میشون مجبور شدند خانهای را که در آن زندگی میکردند تخلیه کنند تا از کلیمرها فرار کنند، او با پوستری روبرو شد که به یک پایانه اشاره میکرد. او آنجا را به عنوان یک پناهگاه فرضی دید.
۲.۲k
۲۱ آبان ۱۴۰۳